دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز کار هر که یک مشکل گشایی
به خود صد مشکل آسان کرده باشی
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نصران

(نَ) [ ع. ] (اِ.) ترسا. ج. نصاری.

نصرانی

(نَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به نصران ؛ ترسایی.

نصرت

(نُ رَ) [ ع. نصره ] (اِمص.) یاری، کمک.

نصف

(نِ) [ ع. ] (اِ.) نیمه، یک دوم از هر چیز.

نصف العمر

(نِ فُ لْ عُ) [ ازع. ] (ص.) بسیار ترسیده و رنج کشیده، دچار اضطراب و اندوه.

نصف النهار

(نِ فُ نَّ) [ ع. ]
۱- (اِمر.) نیمروز، هنگام ظهر.
۲- نیم دایره‌ای که از یک قطب شروع و به قطب دیگر ختم می‌شود و به وسیله آن طول جغرافیایی هر محل مشخص می‌شود.

نصفت

(نَ صَ فَ) [ ع. نصفه ] (اِ.) انصاف، عدل، داد.

نصفه

(نِ فِ) (اِ. ق.) (عا.) نیمه.

نصفی

(نِ فِ) (اِ.) نوعی جام شراب.

نصل

(نَ) [ ع. ] (اِ.) پیکان، نیزه. ج. نِصال، نصول و انصل.

نصوح

(نَ) [ ع. ]
۱- (ص.) نصیحت کننده، اندرزگو.
۲- (اِ.) توبه خالص و حقیقی که شکسته نشود.

نصوص

(نُ) [ ع. ] (اِ.) جِ نص.

نصیب

(نَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بهره، قسمت.
۲- بخت، اقبال. ج. انصبه.

نصیح

(نَ) [ ع. ] (ص.) نصیحت کننده، پند - دهنده.

نصیحت

(نَ حَ) [ ع. نصیحه ] (اِ.) پند، اندرز. ج. نصایح.

نصیر

(نَ) [ ع. ] (ص.) یاری گر، مددکننده. ج. انصار.

نضار

(نُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- زر.
۲- خالص از هر چیز.

نضارت

(نَ رَ) [ ع. نضاره ] (اِمص.) تازگی، آبداری.

نضج

(نُ) [ ع. ] (اِمص.) رسیدگی، پختگی.

نضرت

(نَ رَ) [ ع. نضره ] (اِمص.) تازگی و شادابی و خرمی (گیاه، انسان).


دیدگاهتان را بنویسید