دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیست
تابِ آن زلفِ پریشانِ تو، بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
این شکر گِردِ نمکدانِ تو، بی چیزی نیست

جان درازیِ تو بادا که یقین می‌دانم
در کمان ناوَک مژگانِ تو، بی چیزی نیست

مبتلایی به غمِ محنت و اندوهِ فراق
ای دل این ناله و افغان تو، بی چیزی نیست

دوش، باد از سرِ کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاکِ گریبانِ تو، بی چیزی نیست

دردِ عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد
حافظ این دیدهٔ گریانِ تو، بی چیزی نیست

  شاهنامه فردوسی - پاسخ شاه مازندران به كاوس
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چخنده

(چَ خَ دِ) (ص فا.)
۱- کوشنده، ساعی.
۲- ستیزه کننده.
۳- دم زننده.

چخیدن

(چَ دَ)(مص ل.)
۱- کوشیدن.
۲- ستیزه کردن.

چخیده

(چِ دِ) (ص مف.)
۱- کوشیده.
۲- ستیزه کرده شده.
۳- دم زده.

چخین

(چَ) (ص.) چرکین، چرک آلود.

چدن

(چَ دَ) (مص م.)
۱- چیدن میوه و مانند آن.
۲- برگزیدن و جدا کردن.

چدن

(چُ دَ) (اِ.) فلزی است مرکب از آهن و زغال که تقریباً صدی پنج کربن دارد.

چر

(چُ) (اِ.) = چل. چول: آلت تناسلی مرد، جل.

چرا

(چَ) (اِمص.) چریدن.

چرا

(چِ) از ادات استفهام به معنی برای چه ¿

چرابه

(چَ بِ) (اِ.) چربی ای که روی شیر بندد.

چراخوار

(چَ خا) (اِمر.) چراگاه.

چراغ

(چِ) [ په. ] (اِ.) آلتی که در تاریکی آن را روشن کنند و آن دارای اقسامی چند است. ؛~ چشمک زن نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه‌ای خاموش و روشن می‌شود. ؛~ ...

چراغ بره

(~. بَ رِ) (اِمر.) نک چراغواره.

چراغانی

(چِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به چراغان ؛ چراغ‌های بسیاری که در جشن‌ها و عروسی‌ها روشن کنند.
۲- مجلس شادمانی که در آن چراغ‌های بسیار روشن کنند.

چراغله

(چَ غَ لِ) (اِمر.) کرم شب تاب.

چراغواره

(چِ رِ) (اِمر.) قندیل، جاچراغی از جنس شیشه که چراغ را در آن گذارند تا باد آن را خاموش نکند.

چراغپا

(~.) (اِمر.) = چراغپایه:
۱- پایه چراغ، آن چه که چراغ را روی آن گذارند.
۲- حالت ایستادن اسب هنگامی که هر دو دست خود را بلند کند و روی دو پای خویش بایستد.

چراغک

(چِ غَ) (اِمصغ.) کرم شب تاب.

چراغینه

(چِ) (اِمر.) کرم شب تاب.

چرامین

(چَ) (اِمر.)
۱- چراگاه.
۲- کاه، علف.


دیدگاهتان را بنویسید