دیوان حافظ – حال دل با تو گفتنم، هوس است

حال دل با تو گفتنم، هوس است

حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس است

طَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس است

وه که دُردانه‌ای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس است

ای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس است

از برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس است

همچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است





  دیوان حافظ - صلاح کار کجا و من خراب کجا
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟
چو طاقت از دل بی تاب من گریزانی ؟
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بامبول

(اِ.) حقه، تزویر.

بامداد

[ په. ] (اِمر.) صبح، بام.

بامدادان

(اِمر.) هنگام بامداد.

بامزد

(زَ)(اِ.)طبل یا نقاره که بامداد می‌نواختند.

بامه

(مَ)(اِ. ص.) ریش دراز و انبوه، مردی که ریش دراز دارد.

بامی

(مَ) (ص.) درخشان، صفت و عنوان شهر بلخ.

بامیه

(یِ) (اِ.)
۱- گیاهی با برگ‌های پهن پنجه مانند، شبیه برگ ختمی، میوه اش سبز و دراز است، به صورت پخته شده و درخورشت مصرف می‌شود.
۲- نوعی شیرینی که از نشاسته و شکر و روغن و ماست درست کنند.

بان

(اِ.) صبح، پگاه.

بان

(اِ.) بانگ.

بان

[ په. ] (پس.) در آخر کلمه افزوده می‌شود و معنی حفاظت و نگاهبانی را رساند: باغبان، دربان، دیده بان.

بان

(اِ.) درختی با برگ‌های سبز و لطیف و خوشبو که از دانه‌های آن روغن معطر می‌گیرند.

باند

[ فر. ] (اِ.)
۱- نوار، رشته.
۲- محل فرود هواپیما: باند فرودگاه.
۳- دسته، گروه: باند دزدان.

بانداژ

[ فر. ] (اِ.) زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (فره).

باندرول

(رُ) [ فر. ] (اِ.) نوار یا کاغذ دراز و باریک که بر روی کالا چسبانند که نشانه کنترل کیفیت و بازرسی و نو بودن کالاست، برچسب (فره).

بانمک

(نَ مَ) (ص.)
۱- جذاب، گیرا، ملیح.
۲- برخوردار از ویژگی‌های جالب و خوشایند که دیگران را به خنده وامی دارد.

بانو

[ په. ] (اِ.) خانم.

بانک

[ فر. ] (اِ.)
۱- مؤسسه‌ای اقتصادی، ملی یا دولتی که مردم پول‌های خود را در آن به امانت سپارند و در موقع لزوم برداشت کنند.
۲- مجموعه‌ای است برای نگه داری منظم و قابل دسترس خون یا اعضای بدن.
۳- پولی که ...

بانک داری

[ فر - فا. ]
۱- (حامص.) فعالیت برای اداره بانک.
۲- (اِ.) دانشی که به مطالعه فعالیت‌های بانکی یا اشتغال در آن جا می‌پردازد.

بانگ

(اِ.) آواز بلند، فریاد.

بانگ زدن

(زَ دَ) (مص ل.) فریاد زدن، آواز بلند برآوردن.


دیدگاهتان را بنویسید