شاهنامه فردوسی – گفتارى در بخت زال در نزد ستاره ‏شناسان

گفتارى در بخت زال در نزد ستاره ‏شناسان

          بفرمود تا موبدان و ردان            ستاره‏شناسان و هم بخردان‏

         كنند انجمن پيش تخت بلند            بكار سپهرى پژوهش كنند

         برفتند و بردند رنج دراز            كه تا با ستاره چه دارند راز

         سه روز اندران كارشان شد درنگ            برفتند با زيج رومى بچنگ‏

         زبان بر گشادند بر شهريار            كه كرديم با چرخ گردان شمار

         چنين آمد از داد اختر پديد            كه اين آب روشن بخواهد دويد

         ازين دخت مهراب و از پور سام            گوى پر منش زايد و نيك نام‏

  دیوان حافظ - دل از من برد و روی از من نهان کرد

         بود زندگانيش بسيار مر            همش زور باشد هم آيين و فر

         همش برز باشد همش شاخ و يال            برزم و ببزمش نباشد همال‏

         كجا باره او كند موى تر            شود خشك همرزم او را جگر

         عقاب از بر ترگ او نگذرد            سران جهان را بكس نشمرد

         يكى برز بالا بود فرّمند             همه شير گيرد بخمّ كمند

         هوا را بشمشير گريان كند            بر آتش يكى گور بريان كند

         كمر بسته شهرياران بود            بايران پناه سواران بود

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اگر آلوده شد گوهر به یك ننگ
نشوید آب دریا ازو رنگ
«فخرالدین اسعد گرگانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کمرکش

(~. کِ)
۱- (اِمر.) دامنه کوه و تپه.
۲- (ص مر.) شجاع، دلیر، دلاور.

کمست

(کَ مَ) (اِ.) نوعی جواهر ارزان و کم قیمت.

کمند

(کَ مَ) (اِ.) ریسمان و طنابی که برای اسیر کردن انسان یا حیوان به کار برند.

کمه

(کَ مَ) [ ع. ] (مص ل.) کور شدن، نابینا شدن.

کمون

(کُ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پنهان داشتن.
۲- (اِمص.) پوشیدگی، نهفتگی.

کمون

(کُ مُ) [ فر. ] (ص.) عمومی، مشترک، جامعه‌ای که همه افراد آن در همه دارایی‌ها شریکند.

کمون

(کَ مُّ) [ ع. ] (اِ.) زیره.

کمونیسم

(کُ مُ) [ فر. ] (اِ.) مکتبی است که از نظر فلسفی و اقتصادی بر مالکیت عمومی وسایل تولید تکیه می‌کند و معتقد به حذف فعالیت بخش خصوصی است، مکتب اشتراکی.

کمپ

(کَ) [ انگ. ] (اِ.) اقامتگاهی ارزان قیمت که با استفاده از چادر یا کاروانک در آن اقامت می‌کنند، اردوگاه، اردو. (فره).

کمپانی

(کُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود.
۲- اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمی‌شود. (فره).

کمپرس

(کُ پْ رِ) [ فر. ] (اِ.) تکه پارچه خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می‌گذارند.

کمپرسور

(کُ رِ سُّ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس از فشردن برای احتراق آماده می‌کند.
۲- دستگاهی که گازها یا بخارها از جمله هوا را متراکم سازد.

کمپرسی

(کُ پِ رِ) [ فر - فا. ] (اِ.) نوعی اتومبیل بارکش که قسمت حمل بار آن به وسیله نوعی پیستون بلند می‌شود و بار را تخلیه می‌کند.

کمپلت

(کُ پِ لِ) [ فر. ] (ق.) کامل، کاملاً.

کمپوت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) میوه‌ای که در شربت قند یا شکر پخته باشند.

کمپوزیسیون

(کُ پُ) [ فر. ] (اِ.) ترکیب، ترکیب بندی.

کمپیر

(کَ) (ص.) پیر، سالخورده.

کمک

(کُ مَ) [ تر. ]
۱- (اِ.) مدد، یاری، کومک نیز به همین معنی است.
۲- (ص.) آن که همکاری می‌کند.
۳- دستیار، همراه.

کمی

(کَ یّ) [ ع. ] (ص.) مرد با سلاح، دلاور مسلح ؛ ج. کماه (کمات).

کمیاب

(کَ) (ص مر.) نادر، ناپیدا.


دیدگاهتان را بنویسید