شاهنامه فردوسی – گريختن افراسياب از رزمگاه‏‏‏

         گريختن افراسياب از رزمگاه‏

          تهمتن برانگيخت رخش از شتاب            پس پشت جنگ آور افراسياب‏

         چنين گفت با رخش كاى نيك يار            مكن سستى اندر گه كارزار

         كه من شاه را بر تو بى‏جان كنم            بخون سنگ را رنگ مرجان كنم‏

         چنان گرم شد رخش آتش گهر            كه گفتى بر آمد ز پهلوش پر

         ز فتراك بگشاد رستم كمند            همى خواست آورد او را ببند

         بترك اندر افتاد خمّ دوال            سپهدار تركان بدزديد يال‏

         و ديگر كه زير اندرش بادپاى            بكردار آتش بر آمد ز جاى‏

         بجست از كمند گو پيل تن            دهن خشك و ز رنج پر آب تن‏

         ز لشكر هرانكس كه بد جنگ ساز            دو بهره نيامد بخرگاه باز

         اگر كشته بودند اگر خسته تن            گرفتار در دست آن انجمن‏

         ز پر مايه اسپان زرّين ستام            ز ترگ و ز شمشير زرّين نيام‏

         جزين هر چه پر مايه‏تر بود نيز            بايرانيان ماند بسيار چيز

         ميان باز نگشاد كس كشته را            نجستند مردان برگشته را

         بدان دشت نخچير باز آمدند            ز هر نيكويى بى‏نياز آمدند

         نوشتند نامه بكاوس شاه            ز تركان و ز دشت نخچيرگاه‏

         و زان كز دليران نشد كشته كس            زواره ز اسپ اندر افتاد و بس‏

         بران دشت فرخنده بر پهلوان            دو هفته همى بود روشن روان‏

         سيم را بدرگاه شاه آمدند            بديدار فرّخ كلاه آمدند

         چنين است رسم سراى سپنج            يكى زو تن آسان و ديگر برنج‏

         برين و بران روز هم بگذرد            خردمند مردم چرا غم خورد

         سخنهاى اين داستان شد ببن            ز سهراب و رستم سرايم سخن‏‏

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آنه

(نِ یا نَ) (پس.)
۱- پسوند ساختن قید از صفت: مردانه، دلیرانه.
۲- گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل: مانند، مثل، لایق، متعلق به، منسوب به، در حال، در وقت، به صفت.

آنوریسم

(نِ) [ یو. ] (اِ.) غده متشکل از خون که غالباً به شریان مربوط است و محتویات آن ممکن است خون مایع یا خون منعقد باشد؛ آنوریسما و انوریسم نیز گویند.

آنچ

(اِ اشاره مر. حر ربط.) مخفف آن چه.

آنچت

(چِ) (اِ اشاره مر + ضم.) مخفف آن چه تو را.

آنژین

[ فر. ] (اِ.) گلو درد چرکی که با تب همراه است.

آنژیوکت

(یُ کَ) [ انگ. ] (اِ.) لوله لاستیکی باریکی که در مسیر رگ قرار می‌دهند و مایعات درمانی نظیر سرم را از طریق آن به بیمار می‌دهند.

آنژیوگرافی

(یُ گِ) [ فر. ] (اِمص.) تصویر - برداری از رگ‌ها با استفاده از اشعه ایکس همراه با تزریق مواد رنگی به خون برای پی بردن به نقایص موجود در رگ‌ها، رگ نگاری (فره).

آنک

(نَ) کلمه‌ای است دال بر اشاره به دور اعم از مکان و زمان. مق اینک.

آنک

(~.) (اِ.) آبله.

آنگلوفیل

(لُ) [ فر. ] (ص. اِ.) کسی که طرف دار انگلستان است، انگلیس دوست.

آنیلین

[ فر. ] (اِ.) مایعی است بی رنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر می‌شود و درآب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است و نشانه آن در شیمی ۲ NH 5 H ...

آنین

(اِ.) خُم کوچک سفالین که دوغ را در آن می‌ریختند و آرام آرام تکان می‌دادند تا کره از آن جدا شود.

آنیه

[ ع. ] (اِ.) جِ اناء؛ ظرف‌ها، آبدان‌ها.

آنیون

(یُ) [ فر. ] (اِ.) یون مثبت. مق. کاتیون.

آه

(صت.) کلمه‌ای است که برای نشان دادن درد، رنج، اسف و اندوه به کار می‌برند. آوه، آوخ، آخ و وای نیز گویند. ؛ ~ در بساط نداشتن کنایه از: از هر گونه امکان مالی محروم بودن.

آهار

(اِ.)مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست می‌کنند و به پارچه می‌زنند تا سفت و براق شود.

آهار

(اِ.) گیاهی از تیره مرکبان جزو دسته پیوسته گلبرگ‌ها که اصل آن از مکزیک است و دارای گونه‌های متعدد زینتی است.

آهار مهره

(مُ رِ) (اِمر.) آهار زدن و با مهره روشن و صیقلی کردن.

آهاردن

(دَ) (مص م.) آهار زدن. آهار کردن.

آهازیدن

(دَ) (مص م.) آهیختن، آختن، برکشیدن.


دیدگاهتان را بنویسید