شاهنامه فردوسی – پيروز نامه منوچهر نزد فريدون

پيروز نامه منوچهر نزد فريدون

      

          بشاه آفريدون يكى نامه كرد            ز مشك و ز عنبر سر خامه كرد

         نخست از جهان آفرين كرد ياد            خداوند خوبى و پاكى و داد

         سپاس از جهاندار فريادرس            نگيرد بسختى جز او دست كس‏

         دگر آفرين بر فريدون برز            خداوند تاج و خداوند گرز

         همش داد و هم دين و هم فرّهى             همش تاج و هم تخت شاهنشهى‏

         همه راستى راست از بخت اوست            همه فرّ و زيبايى از تخت اوست‏

         رسيدم بخوبى بتوران زمين            سپه بر كشيديم و جستيم كين‏

  دیوان حافظ -  گر می‌فروش حاجت رندان روا کند

        سه جنگ گران كرده شد در سه روز            چه در شب چه در هور گيتى فروز

         از ايشان شبيخون و از ما كمين            كشيديم و جستيم هر گونه كين‏

         شنيدم كه ساز شبيخون گرفت            ز بيچارگى بند افسون گرفت‏

         كمين ساختم از پس پشت اوى            نماندم بجز باد در مشت اوى‏

         يكايك چو از جنگ برگاشت روى            پى اندر گرفتم رسيدم بدوى‏

         بخفتانش بر نيزه بگذاشتم            بنيرو از ان زينش بر داشتم‏

         بينداختم چون يكى اژدها            بريدم سرش از تن بى‏بها

         فرستادم اينك بنزد نيا            بسازم كنون سلم را كيميا

  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم به نخجيرگاه‏

         چنانچون سر ايرج شهريار            بتابوت زر اندر افگند خوار

         بنامه درون اين سخن كرد ياد            هيونى بر افگند بر سان باد

         فرستاده آمد رخى پر ز شرم            دو چشم از فريدون پر از آب گرم‏

         كه چون برد خواهد سر شاه چين            بريده بر شاه ايران زمين‏

         كه فرزند گر سر بپيچد ز دين            پدر را بدو مهر افزون ز كين‏

         گنه بس گران بود و پوزش نبرد            و ديگر كه كين خواه او بود گرد

         بيامد فرستاده شوخ‏روى            سر تور بنهاد در پيش اوى‏

  شاهنامه فردوسی - آگه شدن منوچهر از كار سام و زال زر

         فريدون همى بر منوچهر بر            يكى آفرين خواست از دادگر

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی؟
که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آن جهان

(جَ)(اِ.)آخرت، جهان پس از مرگ.

آن سر

(سَ) (اِ.) کنایه از: آن دنیا، آخرت.

آن سری

(سَ) (ص نسب.) اخروی، آخرتی ؛ مق. این سری، خدایی، الهی، غیبی.

آن چنان

(چُ) (ق.) به طور، بدان گونه.

آن چنانی

(~.) (ص نسب.)
۱- (کن.) دارای وضع ناشایست و نامطلوب.
۲- (عا.)مجلل، گران قیمت.

آن کجا

(کُ) (ضم موصول.) آن که، آن کس که. آن چه.

آن گاه

(ق.)
۱- آن زمان، آن وقت.
۲- پس از آن، سپس، بعد.

آن گونه

(نِ) (ق مر.) آن سان، آن وجه.

آنابولیسم

(بُ) [ فر. ] (اِ.) فرایندهای شیمیایی ترکیبی در موجودات زنده، فراگشت. (فره).

آنات

[ ع. ] (اِ.) جِ آن.

آناتومی

(تُ) [ لا. ] کالبدشناسی، بررسی عملی و تجربی شکل و ساختار میکروسکوپی بخش‌های گوناگون بدن، تشریح. (فره).

آنارشی

[ فر. ] (اِ.)۱ - اغتشاش، هرج و مرج، بی نظمی، بی سروسامانی.
۲- خودسری مردم، وضع مملکتی که قانون نداشته باشد.

آنارشیسم

[ فر. ] (اِ.) هرج و مرج طلبی، نوعی فلسفه سیاسی که مبنای آن بر یک جامعه بدون حکومت قرار گرفته‌است.

آناس

[ ع. ] (اِ.) جمع انسان.

آنالوگ

(لُ) [ فر ] (ص.) ویژگی سیگنال یا دستگاهی که با کمیت‌هایی سروکار دارد که پیوسته تغییر می‌کند. مق. دیجیتال.

آنالیز

[ فر. ] (اِ.)
۱- عمل تجزیه فیزیکی یا منطقی جسم، تجزیه.
۲- شاخه‌ای از علم ریاضی که به مطالعه رفتار توابع از نظر حد و پیوستگی و مشتق پذیری و غیره می‌پردازد.
۳- فهرست بندی داده‌های یک مسئله و داده‌های دیگر مربوط ...

آنام

[ ع. ] (اِ.) نام، مخلوق، آفریده شدگان.

آناناس

[ فر. ] (اِ.) درخت کوچکی که در آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی می‌روید. برگ‌هایش دراز و گل‌هایش خوشه‌ای است، میوه اش درشت و لذیذ است. از آن کمپوت، مربا و ترشی هم درست می‌کنند، عین الناس، قشطه.

آناً

(نَ نْ) [ ع. ] (ق.) همان دم، در یک لحظه.

آنتراکت

(تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- فاصله بین دو پرده نمایش، میان پرده.
۲- وقفه کوتاهی که در مدت انجام یک کار بلند و طولانی ایجاد می‌شود.


دیدگاهتان را بنویسید