شاهنامه فردوسی – پاسخ شاه مازندران به كاوس

پاسخ شاه مازندران به كاوس

چنين داد پاسخ بكاوس كى            كه گر آب دريا بود نيز مى‏

         مرا بارگه زان تو برترست            هزاران هزارم فزون لشكرست‏

         بهر سو كه بنهند بر جنگ روى            نماند بسنگ اندرون رنگ و بوى‏

         بيارم كنون لشكرى شيرفش            برآرم شما را سر از خواب خوش‏

         ز پيلان جنگى هزار و دويست            كه در بارگاه تو يك پيل نيست‏

         از ايران بر آرم يكى تيره خاك            بلندى ندانند باز از مغاك‏

         چو بشنيد فرهاد ازو داورى            بلندى و تندى و كند آورى‏

  شاهنامه فردوسی - تاختن سهراب بر سپاه كاوس

         بكوشيد تا پاسخ نامه يافت            عنان سوى سالار ايران شتافت‏

         بيامد بگفت آنچ ديد و شنيد            همه پرده رازها بردريد

         چنين گفت كو ز آسمان برترست            نه راى بلندش بزير اندرست‏

         ز گفتار من سر بپيچيد نيز            جهان پيش چشمش نيرزد به چيز

         جهاندار مر پهلوان را بخواند            همه گفت فرهاد با او براند

         چنين گفت كاوس با پيل تن            كزين ننگ بگذارم اين انجمن‏

         چو بشنيد رستم چنين گفت باز            بپيش شهنشاه كهتر نواز

         مرا برد بايد بر او پيام            سخن بر گشايم چو تيغ از نيام‏

  دیوان حافظ - گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

         يكى نامه بايد چو برّنده تيغ            پيامى بكردار غرّنده ميغ‏

         شوم چون فرستاده نزد اوى            بگفتار خون اندر آرم بجوى‏

         بپاسخ چنين گفت كاوس شاه            كه از تو فروزد نگين و كلاه‏

         پيمبر تويى هم تو پيل دلير            بهر كينه گه بر سرافراز شير

         بفرمود تا رفت پيشش دبير            سر خامه را كرد پيكان تير

         چنين گفت كين گفتن نابكار            نه خوب آيد از مردم هوشيار

         اگر سر كنى زين فزونى تهى            بفرمان گرايى بسان رهى‏

         و گرنه بجنگ تو لشكر كشم            ز دريا بدريا سپه بر كشم‏

  دیوان حافظ - روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

         روان بدانديش ديو سپيد            دهد كرگسان را بمغزت نويد

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد
«نظیری نیشابوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آنتریک

(تِ) [ ازفر. ] (اِمص.)
۱- تحریک، توطئه.
۲- ماجرای هیجان انگیز در یک داستان و نمایش یا فیلم که باعث جلب توجه یا علاقه می‌شود.

آنتن

(تِ) [ فر. ] (اِ.)دستگاهی برای پخش یا دریافت امواج الکترومغناطیسی.

آنتی بیوتیک

[ فر. ] (اِمر.) به ماده‌ای که مانع ادامه حیات و تکثیر و رشد دسته‌ای از باکتری‌ها و عوامل بیماری زا شود گویند، پادزهر، پادزیست (فره).

آنتی تز

(تِ) [ فر. ] (اِ.) دومین طرف از مجموعه تز، آنتی تز و سنتز، وجود یا قضیه‌ای که در برابر تز قرار می‌گیرد یا آن را نقض می‌کند، برابرنهاد.

آنتی هیستامین

[ انگ. ] (اِ.) دارویی که بازدارنده برخی آثار هیستامین به ویژه نقش آلرژی زای آن باشد، ضد هیستامین. (فره).

آنتیک

[ فر. ] (ص.)
۱- دیرینه، باستانی، عتیقه (فره).
۲- (عا.) باارزش، قیمتی.
۳- (عا.) بسیار بد، سخت زشت و کریه.

آنجا

(اِ.) آن مکان، مکان مورد اشاره یا مورد نظر.

آند

(نُ دْ) [ انگ. ] (اِ.) مسیری که جریان برق مثبت طی می‌کند تا در قطب منفی وارد الکترولیت شود. اصطلاحاً قطب مثبت.

آندوتوکسین

(دُ تُ) [ فر. ] (اِ.) سمی که در باکتری وجود دارد و تنها پس از تجزیه یا مردن یا متلاشی شدن یاخته باکتریایی آزاد می‌شود، درون زهرابه. (فره).

آندودرم

(دُ دِ رْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- درونی ترین لایه از سه لایه زاینده اولیه جنین جانور که بخشی از لوله گوارش و ریه‌ها و ساختارهای مربوط از آن پدید آید.
۲- درونی ترین لایه پوست که مانند غلافی بافت آوندی ...

آندوسپرم

(دُ پِ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند، خورش. (فره).

آندوسکوپی

(دُ سْ کُ) [ فر. ] (اِمص.) معاینه مجراها و حفره‌های داخلی بدن با درون بین (آندوسکوپ)، درون بینی. (فره).

آندون

(ق.)
۱- آن جا.
۲- بدان سوی، بدان جهت.
۳- آنچنان.

آنرمال

(نُ) [ فر. ] (ص.) نابهنجار، غیرعادی.

آنزیم

[ فر. ] (اِ.) گروهی از پروتئین‌های کاتالیزی که یاخته‌های زنده آن‌ها را تولید می‌کنند و حد واسط فرایندهای شیمیایی حیات هستند، زی مایه. (فره.)

آنسه

[ ع. آنسه ] (اِفا.) مؤنث آنس، زن نیکو، خانم. ج. اوانس، آنسات.

آنسیلین

(اِ.) مایعی است بی رنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر می‌شود و در آب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است و نشانه آن در شیمی ۲ NH 5 H ۶ C است. ...

آنسیکلوپدی

(لُ پِ) [ فر. ] (اِ.) = انسیکلوپدی: دایره المعارف، کتابی که تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی یک زبان به ترتیب حروف هجا در آن نوشته شده‌است.

آنفارکتوس

[ فر. ] (اِ.) قسمتی از بافت (قلب یا کلیه) که شریان مشروب کننده آن بسته باشد.

آنفولانزا

(فُ) [ فر. ] (اِ.)نوعی بیماری ویروسی مسری که نشانه‌های آن سردرد، تب، کم اشتهایی، ضعف و کوفتگی عمومی، سرفه و عطسه‌است.


دیدگاهتان را بنویسید