شاهنامه فردوسی – پادشاهى ضحاك هزار سال بود

پادشاهى ضحاك هزار سال بود

      

چو ضحاك شد بر جهان شهريار            برو ساليان انجمن شد هزار

         سراسر زمانه بدو گشت باز            بر آمد برين روزگار دراز

         نهان گشت كردار فرزانگان            پراگنده شد كام ديوانگان‏

         هنر خوار شد جادوئى ارجمند            نهان راستى آشكارا گزند

         شده بر بدى دست ديوان دراز            بنيكى نرفتى سخن جز براز

         دو پاكيزه از خانه جمشيد            برون آوريدند لرزان چو بيد

         كه جمشيد را هر دو دختر بدند            سر بانوان را چو افسر بدند

         ز پوشيده رويان يكى شهرناز            دگر پاك دامن بنام ارنواز

         بايوان ضحاك بردندشان            بران اژدهافش سپردندشان‏

         بپروردشان از ره جادوئى            بياموختشان كژى و بدخويى‏

         ندانست جز كژى آموختن            جز از كشتن و غارت و سوختن‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پاشنه کش

(~. کِ) (اِمر.) اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دسته دار که پس از فرو بردن نوک پا در کفش آن را پشت پا می‌گذارند تا پشت کفش خم نشود و به آسانی بتوان کفش ...

پاشنگ

(شَ) ( اِ.)
۱- خیار بزرگ.
۲- هندوانه و کدو.

پاشویه

(یِ) (اِمر.) = پاشوره:
۱- آب گرمی که نمک یا خردل را در آن حل کرده و به وسیله آن پای بیمار را بشویند.
۲- آبراه کوچک در اطراف حوض.

پاشویه کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و مانند آن برای پایین آوردن تب بیمار.

پاشیب

(اِمر.) نردبان زینه پایه.

پاشیدن

(دَ)
۱- (مص م.) ریختن، پراکنده کردن.
۲- (مص ل.) متلاشی شدن.

پاشیده

(دِ) (ص مف.)
۱- پراکنده، متفرق.
۲- ریخته، ریخته شده.

پاشیر

(اِمر.) زیرزمین خرد که شیر آب انبار بر دیوار آن متصل نصب شده باشد.

پاغر

(غَ) (اِ.) ستونی که سقف خانه روی آن قرار گیرد.

پاغر

(غُ) (اِمر.) واریس، ورم پا.

پاغند

(غُ) نک پاغنده.

پاغنده

(غُ دِ) (اِ.)
۱- گلوله از هر چیزی مانند: پنبه...
۲- پنبه زده شده و گلوله کرده.

پافشاری

(فِ) (حامص.) پایداری، ایستادگی.

پافشاری کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) اصرار کردن، ایستادگی کردن.

پافشردن

(فِ شُ دَ)(مص م.)نک پافشاری کردن.

پالئونتولوژی

(لِ ئُ تُ لُ) [ فر. ] (اِمر.) علمی که موجودات قدیمی زمین را مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهد، علم به احوال موجودات قدیمه، علمی که موجودات گیاهی و جانوری گذشته زمین را مورد تحقیق قرار می‌دهد، دیرین شناسی.

پالئوژن

(لِ ئُ ژِ) (اِ.) [ فر. ] نیمه اول دوران سوم زمین شناسی که خود به دو دوره کوچک تر به نام ائوسن و الیگوسن تقسیم می‌شود. در این دوره زمین انقلابات کوه زایی بسیار داشته و اکثر کوه‌های فعلی ...

پالئوگرافی

(لِ ئُ گِ) [ فر. ] (اِمر.) دانش قرائت خطوط باستانی، دیرین نگاری، کتیبه نگاری.

پالا

(اِ.) نک پالاد.

پالاد

( اِ.)
۱- مطلق اسب.
۲- اسب نوبتی، جنیبت.


دیدگاهتان را بنویسید