شاهنامه فردوسی – رفتن پادشاه مازندران به جنگ كیكاوس

رفتن پادشاه مازندران به جنگ كی‏كاوس

چو رستم ز مازندران گشت باز            شه اندر زمان رزم را كرد ساز

         سراپرده از شهر بيرون كشيد            سپه را همه سوى هامون كشيد

         سپاهى كه خورشيد شد ناپديد            چو گرد سياه از ميان بردميد

         نه دريا پديد و نه هامون و كوه            زمين آمد از پاى اسپان ستوه‏

         همى راند لشكر بران سان دمان            نجست ايچ هنگام رفتن زمان‏

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پسانیدن

(پَ دَ) (مص م.) آب دادن، آبیاری مزارع و باغ‌ها.

پساوند

(پَ وَ) (اِمر.)
۱- قافیه شعر.
۲- جزوی که به آخرکلمه اضافه شود و تغییری در معنی آن دهد.

پساویدن

(پَ دَ) (مص م.) دست مالیدن، لمس کردن.

پساک

(پَ) (اِ.) = بساک: تاجی که از انواع گل‌ها درست می‌کردند و پادشاهان و بزرگان در جشن‌ها و مراسم دیگر بر سر می‌گذاشتند.

پست

(پُ) (اِ.) مخفف پوست، جلد.

پست

(~.) [ فر. ] (اِ.)
۱- کار رساندن نامه‌ها و بسته‌ها از جایی به جای دیگر.
۲- سازمانی که عهده دار این کار است.
۳- محل خدمت.
۴- شغل و مقام اداری.
۵- وظیفه معین هر بازیکن در بازی‌های گروهی، نقش (فره). ؛~ الکترونیک ...

پست

(پَ) (ص.)
۱- پایین، نشیب.
۲- کوتاه، کم ارتفاع.
۳- فرومایه، بی سر و پا.
۴- خراب، بد.
۵- نابود، معدوم.
۶- ذلیل، زبون.
۷- دون، خوار.
۸- تنگ چشم، اندک بین.
۹- ناگوار، تلخ.
۱۰ - هراسان، مشوش.
۱۱ - بیزار، نفور.
۱۲ - سست، ضعیف.

پست

(پِ یاپَ) (اِ.)
۱- هر نوع آرد.
۲- آرد بریان شده گندم یا جو.
۳- سپوس، پوست گندم یا جو.

پست خانه

(~. نِ) [ فر - فا. ] (اِمر.) اداره‌ای که به دریافت و ارسال نامه‌ها و بسته‌ها و امانات پستی مردم اشتغال دارد.

پست دادن

(~. دَ) [ فر - فا. ] (مص ل.) کشیک دادن به نوبت.

پست فطرت

(پَ. فِ رَ) [ فا - ع. ] (ص مر.) ناکس، دون، فرومایه، سفله.

پست مدرن

(پُ. مُ دِ رْ) [ انگ. ] (ص.)= پسامدرن: مربوط یا متعلق به پست مدرنیست.

پست مدرنیسم

(~.) [ انگ. ] (اِ.) = پسامدرنیسم: گرایشی در ادبیات و هنر و معماری و تفکر اواخر سده بیستم در مخالفت با مدرنیسم.

پست کردن

(پَ. کَ دَ) (مص م.)
۱- کشتن، نابود کردن.
۲- شکستن، ویران کردن.
۳- دور کردن، تهی کردن.

پست گردیدن

(~. گَ دَ) (مص ل.)
۱- پایین آمدن.
۲- فرومایه شدن.

پستا

(پَ) (اِ.)
۱- اندوخته، ذخیره.
۲- نوبت، دفعه.

پستان

(پِ) (اِ.) اندامی در پستانداران که در جنس ماده دارای غده‌های تراوش شیر است و معمولاً رشد بیشتری دارد. ؛ ~ مادر را گاز گرفتن کنایه از ناسپاسی و حق نشناسی کردن.

پستان بند

(~. بَ) (اِمر.) سینه بند، کرست.

پستاندار

(پِ) (اِمر.) رده‌ای از جانوران مهره دار خون گرم اغلب دارای بدن پوشیده از پشم یا مو به ویژه دارای غده‌های پستانی در ماده‌ها و معمولاً بچه زا. ج. پستانداران.

پستانک

(پِ نَ) (اِمصغ.) وسیله‌ای پلاستیکی به شکل سرپستان برای مکیدن کودکان شیرخوار.


دیدگاهتان را بنویسید