شاهنامه فردوسی – داستان دقیقی سخن سرای

گفتار اندر داستان دقیقی سخن سرای

         چو از دفتر اين داستانها بسى            
همى خواند خواننده بر هر كسى‏

جهان دل نهاده بدين داستان
همان بخردان نيز و هم راستان‏

         جوانى بيامد گشاده زبان            
سخن گفتن خوب و طبع روان‏

         بشعر آرم اين نامه را گفت من           
 ازو شادمان شد دل انجمن‏

         جوانيش را خوى بد يار بود            
ابا بد هميشه به پيكار بود

         برو تاختن كرد ناگاه مرگ           
 نهادش بسر بر يكى تيره ترگ‏

         بدان خوى بد جان شيرين بداد            
نبد از جوانيش يك روز شاد

         يكايك ازو بخت برگشته شد            
بدست يكى بنده بر كشته شد

         برفت او و اين نامه ناگفته ماند            
چنان بخت بيدار او خفته ماند

     الهى عفو كن گناه و را    
بيفزاى در حشر جاه و را

  شاهنامه فردوسی - گرفتن سهراب دژ سپيد را‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

جام

[ په. ] (اِ.)
۱- پیاله، ساغر.
۲- هر یک از صفحات بزرگ و برش نخورده آیینه یا شیشه.
۳- جایزه‌ای که در مسابقات ورزشی به برندگان داده می‌شود. ؛~ جهانی مجموعه مسابقاتی که معمولاً در یک رشته ورزشی میان تیم‌های برگزیده از قاره‌های مختلف برگزار می‌شود. ؛~ حذفی مجموعه مسابقاتی که معمولاً در یک رشته ورزشی برگزار می‌شود و در طی آن ت یم‌های بازنده از دور خارج می‌شوند.
۴- ظرفی برنجین که در آن آب خورند.

دیدگاهتان را بنویسید