شاهنامه فردوسی – تاخت كردن منوچهر بر سپاه تور

تاخت كردن منوچهر بر سپاه تور

      

بدان گه كه روشن جهان تيره گشت            طلايه پراگنده بر گرد دشت‏

         بپيش سپه قارن رزم زن            ابا راى زن سرو شاه يمن‏

         خروشى بر آمد ز پيش سپاه            كه اى نامداران و مردان شاه‏

         بكوشيد كين جنگ آهرمنست            همان در دو كين است و خون خستنست‏

        ميان بسته داريد و بيدار بيد            همه در پناه جهاندار بيد

         كسى كو شود كشته زين رزمگاه            بهشتى بود شسته پاك از گناه‏

        هر آن كس كه از لشكر چين و روم            بريزند خون و بگيرند بوم‏

         همه نيكنامند تا جاودان            بمانند با فره موبدان‏

         هم از شاه يابند ديهيم و تخت            ز سالار زرّ و ز دادار بخت‏

         چو پيدا شود پاك روز سپيد            دو بهره بپيمايد از چرخ شيد

         ببنديد يك سر ميان يلى            ابا گرز و با خنجر كابلى‏

         بداريد يك سر همه جاى خويش            يكى از دگر پاى منهيد پيش‏

         سران سپه مهتران دلير            كشيدند صف پيش سالار شير

        بسالار گفتند ما بنده‏ايم            خود اندر جهان شاه را زنده‏ايم‏

         چو فرمان دهد ما هميدون كنيم            زمين را ز خون رود جيحون كنيم‏

        سوى خيمه خويش باز آمدند            همه با سرى كينه ساز آمدند

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گلوند

(گَ وَ) (اِمر.)
۱- گلوبند.
۲- هر چیز که به طریق تحفه و هدیه به کسی فرستند، مرسله.
۳- گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آن را به هدیه فرستند.

گلوه

(گُ وَ یا وِ) (اِ.) سوراخ تنور نان پزی.

گلوکز

(گُ لُ کُ) [ فر. ] (اِ.) قندی که در تمام سلول‌های گیاهان خصوصاً میوه‌ها یافت می‌شود.

گلوگاه

(گَ) (اِمر.)
۱- حنجره.
۲- گذرگاهی که بتوان از آن وارد جایی شد.

گلوگیر

(گَ) (ص.) خفه کننده.

گلپر

(گُ پَ) (اِمر.) گیاهی دو ساله از تیره چتریان. این گیاه ساقه‌های ضخیم و برگ‌های بزرگ دارد و از برگ‌ها و جوانه‌ها و دانه‌های آن جهت ادویه استفاده می‌شود.

گلچین

(~.) (اِ.)
۱- کسی که گل می‌چیند.
۲- آن چه از میان یک مجموعه انتخاب شده‌است.

گلکار

(گُ) (ص شغ.) آن که گل در باغ‌ها و باغچه‌ها می‌کارد.

گلکار

(گِ) (ص شغ.) آن که در کارهای ساختمانی کار گِل کاری و درست کردن گِل بااوست.

گلگشت

(~. گَ) (اِمر.)
۱- گردش در گلزار.
۲- جای تفریح و گردش در گلزار.

گلگون

(~.) (ص مر.) سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ.

گلگونه

(~. نِ) (اِمر.)
۱- گلگون.
۲- سرخابی که زنان به گونه‌های خود مالند.
۳- شراب قرمز.

گلگچه

(گُ گَ چِ یا چَ) (اِ.) = کلگجه: رسوم و آدابی باشد که از اول تولد اطفال تا اوان عقیقه و گاهواره به طریق سنت رعایت کنند.

گلی

(گُ) (اِ.) دارای رنگ قرمز روشن.

گلی

(گِ) (ص.)
۱- آلوده یا آغشته به گِل، گل آلود.
۲- ساخته شده از گل.

گلیز

(گِ) (اِ.) آب دهان، آب لزجی که از دهان انسان یا حیوان بیرون می‌ریزد.

گلیسیرین

(گِ) [ فر. ] (اِ.) = گلیسرل: مایعی است بی رنگ، روغنی، بی بو، کمی شیرین و محلول در آب.

گلیم

(گِ) (اِ.) نوعی فرش که از پشم می‌بافند. ؛ ~ خود را از آب درآوردن کنایه: از عهده کار خود برآمدن.

گلیم گوش

(~.) (اِمر.) موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش‌های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می‌کرده اند؛ گوش بستر.

گلین

(گَ) [ تر. ] (اِ.) عروس.


دیدگاهتان را بنویسید