شاهنامه فردوسی – بنياد نهادن اين نامه

گفتار اندر بنياد نهادن اين نامه

       

         دل روشن من چو برگشت ازوى            سوى تخت شاه جهان كرد روى‏

         كه اين نامه را دست پيش آورم            ز دفتر بگفتار خويش آورم‏

         بپرسيدم از هر كسى بيشمار            بترسيدم از گردش روزگار

         مگر خود درنگم نباشد بسى            ببايد سپردن بديگر كسى‏

         و ديگر كه گنجم وفادار نيست            همين رنج را كس خريدار نيست‏

         برين گونه يك چند بگذاشتم            سخن را نهفته همى داشتم‏

         سراسر زمانه پر از جنگ بود            بجويندگان بر جهان تنگ بود

         ز نيكو سخن به چه اندر جهان            بنزد سخن سنج فرّخ مهان‏

         اگر نامدى اين سخن از خداى            نبى كى بدى نزد ما رهنماى‏

         بشهرم يكى مهربان دوست بود            تو گفتى كه با من بيك پوست بود

         مرا گفت خوب آمد اين راى تو            به نيكى گرايد همى پاى تو

         نبشته من اين نامه پهلوى            به پيش تو آرم مگر نغنوى‏

         گشاده زبان و جوانيت هست            سخن گفتن پهلوانيت هست‏

         شو اين نامه خسروان بازگوى            بدين جوى نزد مهان آبروى‏

         چو آورد اين نامه نزديك من            بر افروخت اين جان تاريك من

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کابین

[ فر. ] (اِ.)
۱- اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد.
۲- هر یک از اتاق‌های داخلی کشتی، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن. (فره).

کابین

(اِ.) مهر، صداق، مهریه عروس.

کابین بستن

(بَ تَ) (مص ل.) ازدواج کردن.

کابین کردن

(کَ دَ) (مص م.) عقد کردن، به نکاح درآوردن.

کابینت

(نِ) [ انگ. ] (اِ.) قفسه دردار، گنجه‌ای که دارای طبقه و در است به ویژه قفسه آشپز - خانه.

کابینه

(نِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دفتر، اتاق کار.
۲- مجموع وزیران یک دولت.

کات

(اِ.) زاج، زاگ. ؛ ~ کبود زاج کبود، رنگ مس.

کات

[ انگ. ] (شب جم.)
۱- دستور قطع کار توسط کارگردان هنگام ضبط فیلم یا تمرین: قطع کنید (سینما).
۲- در فوتبال، تنیس، پینگ پنگ و مانند آن‌ها نوعی ضربه که به توپ حالت چرخشی می‌دهد (ورزش).

کاتابولیسم

(بُ) [ فر. ] (اِ.) فرایندهای شیمیایی تخریبی در موجودات زنده، فروگشت. (فره).

کاتالوگ

(لُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دفترچه‌ای که طرز کار دستگاهی را نشان دهد، کارنما. (فره).
۲- فهرست، فهرست راهنمای اشیاء، بروشور، کالانما (فره).

کاتالپسی

(لِ) [ فر. ] (اِ.) فقدان ناگهانی حرکات ارادی بدون وجود یک ضایعه عضلانی. در این حالت اندام‌ها و تنه وضع خود را به یک حالت حفظ می‌کنند و حواس و اعضای حس نیز وظایف خود را انجام می‌دهند ولی ...

کاتالیزور

(زُ) [ فر. ] ماده‌ای که باعث تغییر سرعت یک فعل و انفعال شیمیایی می‌شود بدون آن که مستقیماً در آن فعل و انفعال وارد شود، کاتالیزگر، آسان گر.

کاتب

(تِ) [ ع. ] (اِفا.) نویسنده.

کاتد

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- قطب منفی لامپ الکترونی که بر اثر گرما الکترون گسیل می‌کند.
۲- پایانه یا الکترود منفی.

کاتر

(تِ) [ انگ. ] (اِ.) تیغ دسته دار بسیار تیز.

کاتم

(تِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- پنهان کننده، پوشنده.
۲- سرپوش، رازدار.
۳- نهفته، مستور.

کاتوره

(رِ) (ص.) سرگشته، سرگردان، شیفته - سار.

کاتوزی

(تُ) (ص. اِ.)زاهد، عابد. ج. کاتوزیان.

کاتولیک

(تُ) [ فر. ] (اِ.) دارای مذهب کاتولیک، کسانی از پیروان مسیح که به پاپ عقیده دارند و از او اطاعت می‌کنند.

کاتیوشا

[ روس. ] (اِ.) نوعی موشک زمین به هوا.


دیدگاهتان را بنویسید