شاهنامه فردوسی – بنياد نهادن اين نامه

گفتار اندر بنياد نهادن اين نامه

       

         دل روشن من چو برگشت ازوى            سوى تخت شاه جهان كرد روى‏

         كه اين نامه را دست پيش آورم            ز دفتر بگفتار خويش آورم‏

         بپرسيدم از هر كسى بيشمار            بترسيدم از گردش روزگار

         مگر خود درنگم نباشد بسى            ببايد سپردن بديگر كسى‏

         و ديگر كه گنجم وفادار نيست            همين رنج را كس خريدار نيست‏

         برين گونه يك چند بگذاشتم            سخن را نهفته همى داشتم‏

         سراسر زمانه پر از جنگ بود            بجويندگان بر جهان تنگ بود

         ز نيكو سخن به چه اندر جهان            بنزد سخن سنج فرّخ مهان‏

         اگر نامدى اين سخن از خداى            نبى كى بدى نزد ما رهنماى‏

         بشهرم يكى مهربان دوست بود            تو گفتى كه با من بيك پوست بود

         مرا گفت خوب آمد اين راى تو            به نيكى گرايد همى پاى تو

         نبشته من اين نامه پهلوى            به پيش تو آرم مگر نغنوى‏

         گشاده زبان و جوانيت هست            سخن گفتن پهلوانيت هست‏

         شو اين نامه خسروان بازگوى            بدين جوى نزد مهان آبروى‏

         چو آورد اين نامه نزديك من            بر افروخت اين جان تاريك من

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چای

(اِ.) مأخوذ از چینی، درختی است کوچک دارای برگ‌های سبز و دندانه دار. گل‌هایش سفید و معطر در جاهای معتدل و مرطوب می‌روید. برگ‌هایش را هر سال می‌چینند و در ماشین‌های مخصوص تخمیر و خشک می‌کنند و سپس آن را ...

چایخانه

(نِ) (اِمر.) محلی برای عرضه چای و نوشیدنی‌های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان‌های عمومی.

چایش

(یِ) (اِمص.) نک چاییدن.

چایمان

(اِمص.) چایش، چاییدن.

چاییدن

(دَ) (مص ل.) سرما خوردن، ناخوش شدن.

چبین

(چُ) (اِ.) سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند.

چت

(چَ تْ) [ انگ. ] (اِمص.) صحبت دوستانه، درد دل، ارتباط محاوره‌ای از طریق اینترنت.

چتر

(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ؛زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن.

چتر نجات

(~ نِ) (اِمر.) چتری که چتربازان به پشت خود می‌بندند و هنگام پریدن از هواپیما به خارج باز می‌شود و به وسیله آن فرود می‌آیند.

چترباز

(~.) (اِمر.)
۱- کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید.
۲- سربازی که به وسیله چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید.
۳- (عا.) طفیلی.

چتری

(~.) (ص نسب.)
۱- منسوب به چتر، مانند چتر.
۲- درخت یا بوته‌ای که شاخه -‌های آن مدور و مانند چتر باشد.
۳- زلف گسترده بر روی پیشانی به شکل نیم دایره.

چتول

(چَ وَ) [ روس. ] (اِ.) (عا.) = چتور: یک چهارم بطر مشروب (معادل ۱۲۵ میلی لیتر).

چتوک

(چُ) (اِ.) گنجشک.

چخ

(چِ) (اِصت.) کلمه‌ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند.

چخ

(چَ) (اِ.) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن.

چخ

(~.) (اِمص.)
۱- کوشش، سعی.
۲- خصومت، جنگ.

چخ

(~.) (اِ.) چرک، ریم.

چخاچخ

(چَ چَ) (اِصت.) نک چکاچک.

چخماق

(چَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- سنگ آتشزنه.
۲- آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می‌زند و موجب انفجار می‌شود.

چخماقی

(~.) [ تر - فا. ] (ص نسب.) = چخماخی:
۱- منسوب به چخماق، از سنگ چخماق.
۲- آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می‌زند. ؛سبیل ~سبیل تاب داده که از دو سوی به ...


دیدگاهتان را بنویسید