شاهنامه فردوسی – آوردن رستم كی‏قباد را از كوه البرز

آوردن رستم كی‏قباد را از كوه البرز

برستم چنين گفت فرخنده زال كه برگير كوپال و بفراز يال‏

برو تازيان تا بالبرز كوه گزين كن يكى لشكر همگروه‏

ابر كى‏قباد آفرين كن يكى مكن پيش او بر درنگ اندكى‏

بدو هفته بايد كه ايدر بوى گه و بى‏گه از تاختن نغنوى‏

بگويى كه لشكر ترا خواستند همى تخت شاهى بياراستند

كه در خورد تاج كيان جز تو كس نبينيم شاها تو فرياد رس‏

تهمتن زمين را بمژگان برُفت كمر بر ميان بست و چون باد تفت‏

شاهنامه فردوسی - پيغام سلم و تور به نزديك فريدون

آوردن رستم كى‏قباد را از كوه البرز, اشعار شاهنامه, اشعار فردوسی, رستم, شاهنامه, شعر, شعر پارسی, شعر فارسی, شعر فردوسی, فردوسی, کیقباد

بدون نظر

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
«حافظ»

دیوان حافظ – عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

دیوان حافظ – تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

دیوان حافظ – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

دیوان حافظ – ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

دیوان حافظ – رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

دیوان حافظ – قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

دیوان حافظ – آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

دیوان حافظ – در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

شاهنامه فردوسی – آگه شدن منوچهر از كار سام و زال زر

شاهنامه فردوسی – فرستادن سر سلم را به نزد فريدون

شاهنامه فردوسی – پادشاهى هوشنگ چهل سال بود

شاهنامه فردوسی – آمدن زال با نامه سام نزد منوچهر

شاهنامه فردوسی – نامه نوشتن زال نزديك سام نمودن چگونگى كار

شاهنامه فردوسی – گرفتن رستم رخش را

شاهنامه فردوسی – ستايش سلطان محمود

شاهنامه فردوسی – اندر زادن فريدون

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آب تنی

(تَ) (حامص.) شنا، غوطه خوردن در آب.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.