آوردن رستم كیقباد را از كوه البرز
برستم چنين گفت فرخنده زال كه برگير كوپال و بفراز يال
برو تازيان تا بالبرز كوه گزين كن يكى لشكر همگروه
ابر كىقباد آفرين كن يكى مكن پيش او بر درنگ اندكى
بدو هفته بايد كه ايدر بوى گه و بىگه از تاختن نغنوى
بگويى كه لشكر ترا خواستند همى تخت شاهى بياراستند
كه در خورد تاج كيان جز تو كس نبينيم شاها تو فرياد رس
تهمتن زمين را بمژگان برُفت كمر بر ميان بست و چون باد تفت