شاهنامه فردوسی – آفرینش ماه

گفتار اندر آفرینش ماه

       

چراغست مر تيره شب را بسيچ            ببد تا توانى تو هرگز مپيچ‏

         چو سى روز گردش بپيمايدا            شود تيره گيتى بدو روشنا

          پديد آيد آنگاه باريك و زرد             چو پشت كسى كو غم عشق خورد

         چو بيننده ديدارش از دور ديد            هم اندر زمان او شود ناپديد

         دگر شب نمايش كند بيشتر            ترا روشنايى دهد بيشتر

         بدو هفته گردد تمام و درست            بدان باز گردد كه بود از نخست‏

         بود هر شبانگاه باريكتر            بخورشيد تابنده نزديكتر

         بدينسان نهادش خداوند داد            بود تا بود هم بدين يك نهاد

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پارک

[ فر. ] ( اِ.)
۱- باغ وسیع پر درخت برای گردش و شکار.
۲- محفظه‌ای توری برای نگه داری بچه‌های کوچک، مانک. (فره).

پارک سوار

(سَ) (اِمر.) پارکینگی در کنار پایانه اتوبوس‌های شهری و دیگر وسایل نقلیه عمومی درون شهری برای توقف خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن به مرکز شهر.

پارکابی

(رِ) [ فا - ع. ] (اِ.) شاگرد راننده.

پارکت

(کِ) [ فر. ] (اِ.) کف پوش چوبی، چوب فرش (فره).

پارکه

(کِ) [ فر. ] (اِ.) دادسرا.

پارکومتر

(کُ مِ) [ فر. ] (اِمر.) دستگاهی است که در محل‌های مجاز پارک اتومبیل نصب می‌شود که با پرداخت مقدار معینی پول می‌شود برای مدتی معین ماشین را پارک کرد، ایست سنج، توقف سنج (فره).

پارکینسون

(سُ) [ از انگ. ] (اِ.) نوعی بیماری عصبی میان سالان و سالخوردگان که با کندی حرکات و رعشه و سفتی عضلات همراه است، لقوه.

پارکینگ

[ انگ. ] (اِ.) محل توقف وسایل نقلیه موتوری، توقفگاه.

پارگک

(رَ گَ) (اِمصغ.)
۱- پاره خرد، سخت اندک.
۲- کمی.

پارگی

(رِ) (حامص.)
۱- دریدگی، کهنگی.
۲- جزئیت.
۳- قحبگی.

پارگین

( اِ.)
۱- فاضلاب.
۲- آشغال دانی.

پاریاب

(اِمر.) زراعتی که با آب رودخانه و امثال آن کشت شود.

پارینه

(نِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به سال گذشته.
۲- سال گذشته.
۳- کهنه.

پارینه سنگی

(~. سَ) (اِمر.) عصر حجر، پالئولتیک. نام دوره‌ای از ماقبل تاریخ که در آن انسان ابزارش را از سنگ‌ها به صورت نازیبا و خشن تهیه می‌کرد.

پازاج

(اِ.)
۱- ماما، قابله.
۲- زنی که به بچه شیر می‌دهد، دایه.

پازاچ

نک پازاج.

پازش

(زِ) (اِمص.) وجین کردن.

پازل

(زِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی بازی فکری که از چندین قطعه مقوایی، چوبی یا پلاستیکی دارای شکل‌های منظم تشکیل شده‌است و وقتی این قطعه‌ها به صورت مناسب کنار هم قرار می‌گیرند تصویر خاص و مورد نظر شکل می‌گیرد.

پازن

(زَ) [ په. ] (اِ.) بز نر کوهی.

پازند

(زَ) ( اِ.)
۱- چوب آتش زنه.
۲- برگردان متون پهلوی به خط اوستایی.


دیدگاهتان را بنویسید