شاهنامه فردوسی – آفرینش ماه

گفتار اندر آفرینش ماه

       

چراغست مر تيره شب را بسيچ            ببد تا توانى تو هرگز مپيچ‏

         چو سى روز گردش بپيمايدا            شود تيره گيتى بدو روشنا

          پديد آيد آنگاه باريك و زرد             چو پشت كسى كو غم عشق خورد

         چو بيننده ديدارش از دور ديد            هم اندر زمان او شود ناپديد

         دگر شب نمايش كند بيشتر            ترا روشنايى دهد بيشتر

         بدو هفته گردد تمام و درست            بدان باز گردد كه بود از نخست‏

         بود هر شبانگاه باريكتر            بخورشيد تابنده نزديكتر

         بدينسان نهادش خداوند داد            بود تا بود هم بدين يك نهاد

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هیناهین

(هِ هِ) (اِ.) شتاب، تعجیل.

هیهات

(هَ) [ ع. ]
۱- اسم فعل به معنی: دور است.
۲- در فارسی به معنای حسرت، دریغ، دریغا.

هیولا

(هَ) [ ع. ] (اِ.) مأخوذ از یونانی.
۱- ماده اولی، اصل هر چیز.
۲- در فارسی به معنای صورت، هیکل.
۳- (عا.) غول، عظیم الجثه.

هیولانی

(~.) [ ع. ] (ص.) مادی.

هیولی

(هَ لا) [ ع. ] (اِ.) منسوب به هیولا.

هیون

(هَ) (اِ.) شتر کلان، شتر تندرو.

هیپنوتیزم

(نُ تِ) [ فر. ] (اِ.) خواب مصنوعی، خواب مغناطیسی که در آن شخص تحت تأثیر القاهای شخص دیگر به خواب می‌رود.

هیپوتالاموس

(پُ) [ فر. ] (اِ.) اندامی که در زیر نهنج قرار دارد و کارش تنظیم آب و دمای بدن و خواب و صفات ثانوی جنسی است، زیر نهنج. (فره).

هیپودرم

(پُ دِ) [ فر. ] (اِ.) لایه‌ای در زیر پوست از بافت پیوندی سست که در بردارنده شمار متفاوتی از یاخته‌های چربی است، زیرپوست. (فره).

هیپوفیز

(پُ) [ فر. ] (اِ.) غده‌ای است فرد به اندازه یک فندق که در خط وسط در داخل زین ترکی استخوان خفاشی کاملاً پنهان است، وزن متوسط این غده در مرد ۵/۰ الی ۶/۰ گرم و در زن قدری ...

هیپی

[ انگ. ] (اِ.) هر یک از کسانی که در مخالفت با عادت و رسوم موجود در جامعه خود (خاصه در غرب) به بلند کردن مو و پوشیدن لباس‌های غیرعادی، مصرف مواد مخدر به همراه دیگر هم فکران خود روی ...

هیچ

۱ - (ق.) اصلاً، ابداً.
۲- (ص.) نیست، نابود.
۳- پوچ، بی اعتبار.
۴- آیا، هیچ می‌دانی ¿.

هیچ وجه

(ق مر.) هیچ طور، هیچ گونه.

هیچ کاره

(ر یا رَ) (ص مر. ق.) آن که برای کاری شایسته نیست، بی کاره.

هیچ کس

(کَ)
۱- (اِ.)کسی، شخصی.
۲- (ص.) ناچیز، بی ارزش.

هیچ گاه

(ق مر.) هیچ وقت، هرگز.

هیکل

(هَ کَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بنای مرتفع.
۲- انسان یا حیوان تنومند.
۳- جایی در کنیسه که مراسم قربانی را در آن به جا می‌آورند.
۴- بُت خانه. ج. هیاکل.

هیگر

(هَ گَ یا گِ) (اِ.) اسب سرخ مایل به سیاهی که یال و دم آن سیاه باشد.

و

(~.) (ق.) خاصه، مخصوصاً.

و

(~.) [ ع. ] (حر.) در آغاز لفظ جلاله (= الله) برای قسم به کار رود.


دیدگاهتان را بنویسید