گفتار اندر آفرینش ماه
چراغست مر تيره شب را بسيچ ببد تا توانى تو هرگز مپيچ
چو سى روز گردش بپيمايدا شود تيره گيتى بدو روشنا
پديد آيد آنگاه باريك و زرد چو پشت كسى كو غم عشق خورد
چو بيننده ديدارش از دور ديد هم اندر زمان او شود ناپديد
دگر شب نمايش كند بيشتر ترا روشنايى دهد بيشتر
بدو هفته گردد تمام و درست بدان باز گردد كه بود از نخست
بود هر شبانگاه باريكتر بخورشيد تابنده نزديكتر
بدينسان نهادش خداوند داد بود تا بود هم بدين يك نهاد
(مُ رِ بَ) [ ع. مقاربه ] (مص م.) عمل آمیزش جنسی، همآغوشی، جماع.
(مُ رِ عَ)
۱- (مص م.) واکوفتن دلیران یکدیگر را.
۲- (مص ل.) قرعه انداختن با یکدیگر.
(مُ رِ) [ ع. ]
۱- (اِفا.) رفیق و قرین شونده.
۲- (ص.) نزدیک.
۳- پیوسته، متصل.
(مُ رَ نَ) [ ع. مقارنه ] (مص ل.)
۱- به هم نزدیک شدن.
۲- اجتماع دو ستاره در یک برج.
(مُ) [ ع. مقاساه ] (مص ل.) رنج کشیدن، سختی کشیدن.
(مُ سَ مَ یا س مِ) [ ع. مقاسمه ]
۱- (مص م.) چیزی را با هم تقسیم کردن، چیزی را با یکدیگر بخش کردن.
۲- در فارسی تشخیص مقدار مالیات دیوان به وسیله تعیین سهم معینی از محصول.
(~.) [ ع. مقاسمه ]
۱- (مص ل.) سوگند یاد کردن.
۲- (مص م.) سوگند دادن کسی را.
(مُ) [ ع. مقاصاه ]
۱- (مص ل.) دور شدن از کسی.
۲- (اِمص.) دوری.
(مَ ص) [ ع. ] (اِ.) جِ مقصد.
(مَ طِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مقطع.
(مُ طِ عَ) [ ع. مقاطعه ] (مص ل.) پیمانکاری، به عهده گرفتن انجام کاری پس از تعیین مزد.
(~.) [ ع - فا. ] (ص.) پیمانکار.
(مَ) [ ع. ] (اِمص.) گفتار، گفتگو.
(مَ لِ) [ ع. مقاله ] (اِ.)
۱- گفتار، مبحث، کلام. ج. مقالات.
۲- فصلی از یک کتاب یا رساله.
۳- نوشته‌ای که درباره موضوعی نویسند.
(مَ) [ ع. ] (اِ.) جِ مقلد.
۱- کلیدها.
۲- گنجینه‌ها.
(مُ) [ ع. ]
۱- (اِمف.) اقامت شده.
۲- (اِ.) محل اقامت.
(مَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جای ایستادن، مکان.
۲- مرتبه، درجه.
۳- پایگاه، منزلت.
۴- پرده موسیقی.
(مَ. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) اقامت کردن، ساکن شدن.
(مَ) [ ع. ] (اِ.) جِ مقامه، مقام.
(مُ مِ) [ ع. ] (اِفا.) قمارکننده، قمارباز.
