شاهنامه فردوسی – آفرینش آفتاب

گفتار اندر آفرینش آفتاب

       

ز ياقوت سرخست چرخ كبود            نه از آب و گرد و نه از باد و دود

         بچندين فروغ و بچندين چراغ            بياراسته چون بنوروز باغ‏

         روان اندرو گوهر دلفروز            كزو روشنايى گرفتست روز

         ز خاور بر آيد سوى باختر            نباشد ازين يك روش راست‏تر

         ايا آنكه تو آفتابى همى            چه بودت كه بر من نتابى همى

 

                       

  شاهنامه فردوسی - آشتى خواستن پشنگ از كى‏ قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ی

(پس.) این حرف به آخر اسم ملحق شود برای افاده نسبت بین دو چیز و آن برای معانی متعدد بود.
۱- مطلق نسبت، و آن بر چند قسم است:الف - نسبت به مکان: شیرازی، اصفهانی، رامسری. ب - نسبت به چیز: ارغوانی، پرنیانی، زعفرانی. ج - نسبت به شخص: اسرافیلی.
۲- سازندگی و فروشندگی را رساند: کبابی، چلوپزی.
۳- اتصاف و دارندگی را رساند به جای «ور»، «مند»: هنری = هنرمند و نامی = نامور.
۴- معنی فاعلی دهد: خونی = خون کننده، خون ریزنده.
۵- معنی مفعولی دهد: زندانی = به زندان انداخته.
۶- گاه به آخر مصدر اضافه شود و معنی لیاقت دهد:خوردنی، پوشیدنی، سوختنی.

دیدگاهتان را بنویسید