شاهنامه فردوسی – آغاز داستان سهراب‏

آغاز داستان سهراب‏

          اگر تند بادى برايد ز كنج            بخاك افگند نارسيده ترنج‏

         ستمكاره خوانيمش ار دادگر            هنرمند دانيمش ار بى‏هنر

         اگر مرگ دادست بيداد چيست            ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست‏

         ازين راز جان تو آگاه نيست            بدين پرده اندر ترا راه نيست‏

         همه تا در آز رفته فراز            بكس بر نشد اين در راز باز

         برفتن مگر بهتر آيدش جاى            چو آرام يابد بديگر سراى‏

         دم مرگ چون آتش هولناك            ندارد ز برنا و فرتوت باك‏

         درين جاى رفتن نه جاى درنگ            بر اسپ فنا گر كشد مرگ تنگ‏

  دیوان حافظ - لعل سیراب به‌خون‌تشنه‌ لب یار من است

         چنان دان كه دادست و بيداد نيست            چو داد آمدش جاى فرياد نيست‏

         جوانى و پيرى بنزديك مرگ            يكى دان چو اندر بدن نيست برگ‏

         دل از نور ايمان گر آگنده            ترا خامشى به كه تو بنده‏

         برين كار يزدان ترا راز نيست            اگر جانت با ديو انباز نيست‏

         بگيتى دران كوش چون بگذرى            سرانجام نيكى بر خود برى‏

         كنون رزم سهراب رانم نخست            ازان كين كه او با پدر چون بجست‏

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گلی که تربیت از دست باغبان گرفت
اگر به چشمه ی خورشید سرکشد خود روست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پاورچین

(وَ) (ق مر.) = پابرچین: آهسته راه رفتن، طوری که صدای پا شنیده نشود.

پاوند

(وَ) (اِمر.) بندی که بر پای گنهکار و مجرم نهند.

پاوپر

(وُ پَ) (اِمر.) توانایی، قدرت، تاب، طاقت.

پاویون

(یُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ساختمان مخصوص است قبال و پذیرایی از مهمانان رسمی بلندپایه در فرودگاه.
۲- محل استراحت پزشکان در بیمارستان، سرایه، کوشک. (فره).

پاپ

[ فر. ] (اِ.) پیشوای مذهب کاتولیک.

پاپ کورن

(کُ رْ) [ انگ. ] (اِ.) دانه پف کرده ذرت، ذرت پفکی. (فره).

پاپاخ

[ تر. ] (اِ.) قسمی کلاه بزرگ پشمی.

پاپاسی

(اِ.) پشیز، مبلغ ناچیز. ؛ یک ~نداشتن هیچ نداشتن.

پاپتی

(پَ) (ص مر.)(عا.) تهی دست، بی سر و پا.

پاپوش

(اِمر.)
۱- کفش، پای افزار.
۲- مجازاً گرفتاری، دردِسر. ؛ ~ درست کردن برای کسی کنایه از: برای کسی ایجاد دردسر کردن. ؛ ~دوختن برای کسی کنایه از: توطئه کردن برای کسی.

پاپژ

(پَ) (اِ.)
۱- زمین پست و بلند و ناهموار.
۲- گل کهنه و نرم.

پاپیتال

( اِ.) نک عشقه.

پاپیروس

(اِ.) = پاپروس: گیاهی که در سواحل نیل می‌روید و در قدیم از آن ورق‌های کاغذ مانند می‌ساختند.

پاپیون

[ فر. ] (اِ.)
۱- پیرایه‌ای معمولاً پارچه‌ای به شکل پروانه، که با کش یا قیطان به یقه یا موی سر بسته می‌شود.
۲- نوار یا روبانی که به شکل پروانه گره خورده‌است.

پاپیچ

(اِمر.)
۱- نواری که به ساق پا پیچند، چارق.
۲- کنایه از: مزاحم.

پاچال

(اِمر.)۱ - گودال.
۲- گودالی که نانوا، بقال یا آشپز در آن می‌ایستد و چیزی می‌فروشد.

پاچالدار

(ص مر.) آن که نگهداری آرد نانوایی با اوست.

پاچایه

(یِ) (اِمر.) نجاست، بول، سرگین.

پاچراغ

(چِ) (اِمر.) جایی در تکیه، مسجد و زورخانه که در آن چراغ روشن کنند.

پاچراغی

(~.) (اِمر.)
۱- جای گذاشتن چراغ در خانه یا دکان.
۲- پولی که تماشاگران در زورخانه و مانند آن پای چراغ می‌گذارند.
۳- پولی که دکانداران سر شب پای چراغ می‌نهادند تا به فقیری بدهند.
۴- در بازار به آخرین مشتری که تقریباً در ...


دیدگاهتان را بنویسید