دیوان حافظ – یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانه کیست

یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانه کیست

یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانهٔ کیست؟

حالیا خانه‌براندازِ دل و دین من است
تا در آغوشِ که می‌خسبد و هم‌خانهٔ کیست؟

بادهٔ لعلِ لبش کز لبِ من دور مباد
راحِ روحِ که و پیمان‌دهٔ پیمانهٔ کیست؟

دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادت‌پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانهٔ کیست؟

می‌دهد هر کَسَش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازکِ او مایلِ افسانهٔ کیست!

یا رب آن شاه‌وَشِ ماه‌رخِ زهره‌جبین
دُرِّ یکتایِ که و گوهر یک‌دانهٔ کیست؟

گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی‌تو
زیرِ لب خنده‌زنان گفت که دیوانهٔ کیست؟


  دیوان حافظ - جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بخدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
بخریم هر دو عالم بدهیم خونبها را
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آخرین

(خَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ آخر؛ دیگران.

آخرین

(خَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ آخر؛ بازپسینان، پسینیان.

آخسمه

(سُ یا سَ مِ) (اِ.) بوزه ؛ شرابی که از برنج، ارزن، ذرت یا جو بگیرند.

آخشمه

(شُ یا شَ مِ) (اِ.) آخسمه.

آخشیج

(اِ.)
۱- عنصر.
۲- هیولی.
۳- ضد، مخالف.

آخشیجان

(اِ.) جِ آخشیج ؛ عناصر چهارگانه.

آخشیگ

(اِ.) نک آخشیج.

آخور

(خُ) [ په. ] (اِ.)=آخر:۱ - طویله، اصطبل.
۲- حوضچه.

آخورخشک

(~. خُ) (ص مر.) کم روزی، بی بضاعت.

آخورسنگین

(~. سَ) (اِمر.)
۱- آخوری که در آن کاه و علف نباشد.
۲- سنگاب، آبشخور ساخته شده از سنگ برای چهارپایان اهلی.

آخورچرب

(~. چَ) (ص مر.) کسی که در رفاه و نعمت باشد، بسیاری مال.

آخوند

(ص. اِ.)
۱- ملا، معلم مکتب خانه.
۲- پیشوای مذهبی.

آخوندبازی

(حامص.) (عا.) توسل به حیله‌های شرعی.

آخوندک

(دَ) (اِ.)
۱- حشره‌ای سبز رنگ مانند ملخ با پاهای دراز، سر بزرگ و دو جفت بال که خود را به شکل شاخه‌های کوچک درختان درمی آورد و حشرات مضر برای کشاورزی را می‌خورد.
۲- مجازاً آخوند حقیر یا کم سواد را ...

آداب

[ ع. ] جِ ادب ؛ رسوم، عادات.

آداش

[ تر. ] (اِ.) همنام، هم اسم.

آدامس

[ از انگ. ] (اِ.) نوعی صمغ برگرفته از نام اولین سازنده آن در ایران (انگلیسی زبانی به نام آدامز) که آن را معطر و خوش طعم می‌کنند و می‌جوند، سقز جویدنی، قندران.

آداک

(اِ.) خشکی میان دریا، جزیره.

آدخ

(دَ)
۱- (ص.) خوب، نیکو.
۲- (اِ.) تل، پشته.

آدر

(دَ) [ ع. ] (ص.) باد خایه، دبه خایه، غر.


دیدگاهتان را بنویسید