دیوان حافظ – یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدحْ به دست گیرد
بازارِ بُتانْ شکست گیرد

هر کس که بدیدْ چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد؟

در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی
تا یار مرا به شَست گیرد

در پاشْ فِتاده‌ام به زاری
آیا بُوَد آن که دست گیرد؟

خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ
جامی ز مِیِ اَلَست گیرد







  شاهنامه فردوسی - آمدن زال به نزد مهراب كابلى
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارز

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- بها، قیمت، ارزش.
۲- پول خارجی، پول بیگانه. ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می‌شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک‌های مجاز و به نرخ دولتی می‌فروشد. ؛ ~ دانشجویی ارزی که دولت به دانشجویان خارج از کشور برای ادامه تحصیل می‌دهد. ؛ ~ شناور ارزی که بهای آن ثابت نیست و براساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. ؛ ~ رقابتی ارزی که از سوی دولت در رقابت با بازار آزاد عرضه می‌شود. ؛ ~ صادراتی ارزی که از طریق فروش کالای صادراتی تأمین می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید