دیوان حافظ – یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدحْ به دست گیرد
بازارِ بُتانْ شکست گیرد

هر کس که بدیدْ چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد؟

در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی
تا یار مرا به شَست گیرد

در پاشْ فِتاده‌ام به زاری
آیا بُوَد آن که دست گیرد؟

خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ
جامی ز مِیِ اَلَست گیرد

دیوان حافظ – یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد

دیوان حافظ – خیال روی تو در هر طریق همره ماست

دیوان حافظ – صوفی بیا که آینه صافیست جام را

دیوان حافظ – المنة لله که در میکده باز است

دیوان حافظ – دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را

دیوان حافظ – ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

دیوان حافظ – صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

دیوان حافظ – دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

شاهنامه فردوسی – آشتى خواستن پشنگ از كى‏ قباد

شاهنامه فردوسی – كشته يافتن ويسه پسر خود را

شاهنامه فردوسی – پيروز نامه منوچهر نزد فريدون

شاهنامه فردوسی – گرفتن قارن دژ الانان را

شاهنامه فردوسی – خوان سوم جنگ رستم با اژدها

شاهنامه فردوسی – نامه كاوس به رستم و خواندن او از زابلستان‏‏

شاهنامه فردوسی – گريختن سلم و كشته شدن او به دست منوچهر

شاهنامه فردوسی – رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند

فرهنگ معین

گل و گشاد

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ