دیوان حافظ – یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدحْ به دست گیرد
بازارِ بُتانْ شکست گیرد

هر کس که بدیدْ چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد؟

در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی
تا یار مرا به شَست گیرد

در پاشْ فِتاده‌ام به زاری
آیا بُوَد آن که دست گیرد؟

خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ
جامی ز مِیِ اَلَست گیرد







  مقدمه شاهنامه فردوسی
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

همچون هلال بهر تو آغوش من تهی است
ای کوکب امید در آغوش کیستی؟
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کسلان

(کَ) [ ع. ] (ص.) سست، کاهل.

دیدگاهتان را بنویسید