دیوان حافظ – یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدحْ به دست گیرد
بازارِ بُتانْ شکست گیرد

هر کس که بدیدْ چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد؟

در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی
تا یار مرا به شَست گیرد

در پاشْ فِتاده‌ام به زاری
آیا بُوَد آن که دست گیرد؟

خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ
جامی ز مِیِ اَلَست گیرد







  شاهنامه فردوسی - فرستادن سر سلم را به نزد فريدون
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
«هلالی جغتایی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

استبعاد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) بعید دانستن، دور از قبول.

دیدگاهتان را بنویسید