دیوان حافظ – یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود

یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود

یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود

یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست
نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود


  شاهنامه فردوسی - پادشاهى دادن سام زال را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اتر

(اِ تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- جسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره زمین را فراگرفته.
۲- نمک فرار که از ترکیب یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل به دست می‌آید.
۳- ماده‌ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود و به عنوان داروی بیهوشی و حلال به کار رود.

دیدگاهتان را بنویسید