دیوان حافظ – یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود

یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود

یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود

یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست
نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود


  دیوان حافظ - روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گوشت

(اِ.) بخش‌های نرم بدن جانوران به ویژه مهره داران که معمولاً زیر پوست قرا ر دارد این بخش از بدن جانوران حلال گوشت کاربُرد غذایی دارد.

گوشت

(گُ وِ) = گوش. گویش:
۱- (اِمص.) گفتن، گفتار.
۲- (اِ.) یکی از آوازهای شش گانه‌است که قدما آن را تشخیص داده‌اند، گواشت.

گوشت تلخ

(تَ) (ص مر.) (عا.) بداخلاق، بدمعاشرت.

گوشت کوب

(اِ.) ابزاری که به وسیله آن گوشت پخته ر ا در ظرفی می‌کوبند.

گوشتالو

(ص مر.) چاق، فربه.

گوشتخوار

(خا) (ص.)
۱- دارای عادت یا گرایش به خوردن مواد گوشتی.۲ - دارای ویژگی تغذیه از جانوران.

گوشتخواران

(خا) (اِ.) گروهی از پستانداران که فقط از گوشت تغذیه می‌کنند و اغلب دارای دندان‌ها و چنگال‌های قوی می‌باشند.

گوشخار

(اِ.) گوشواره.

گوشدار

(ص فا.) = گوش دارنده:
۱- دارای گوش، دارنده گوش، دارای آلت شنوایی.
۲- شنونده، سامع.
۳- آن که استراق سمع کند.
۴- متوجه، مراقب.
۵- محافظت کننده، نگهبان، حامی، حمایت کننده.

گوشزد

(زَ) (اِمص.) یادآوری، تذکر دادن، خاطرنشان ساختن.

گوشمالی

(حامص.) تنبیه.

گوشه

(ش) (اِ.)
۱- کنج، زاویه.
۲- هر یک از تقسیمات دستگاه موسیقی ایرانی.
۳- کنایه، حرف کنایه آمیز.
۴- کناره، لبه.
۵- جای خلوت، جای دور از مردم.

گوشه دار

(~.) (ص مر.)
۱- سخن همراه با طعنه و کنایه.
۲- زاویه دار.

گوشه زدن

(~. زَ دَ) (مص ل.) (عا.) طعنه و کنایه زدن.

گوشه پسله

(~. پَ لِ) (اِمر.) (عا.) جای دور افتاده.

گوشه چشم

(~. چَ) (اِمر.) کنایه از: توجه و التفات مختصر و کوتاه.

گوشه گرفتن

(~. گِ رِ تَ) (مص م.) گوشه - نشینی کردن.

گوشه گیر

(~.) (اِفا.) خلوت نشین، زاهد.

گوشواره

(رِ) (اِمر.) = گوشوار:
۱- زینتی که زنان در گوش آویزند.
۲- آن است که بر دو جانب در ورودی‌های ساختمان دو ستون بنا کرده و نیم آجر عقب تر سازند.

گوشوان

(مص مر.) = گوش بان: محافظ، مراقب، راعی.


دیدگاهتان را بنویسید