دیوان حافظ – یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود

یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود

یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود

یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست
نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود


  دیوان حافظ - قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ارضاع

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) شیر دادن.

ارضه

(اَ ض ِ یا ضَ) [ ع. ارضه ] (اِ.)
۱- موریانه، چوب خواره، دیوچه، دیوک.
۲- زنگ آهن.

ارعاء

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) رویانیدن گیاه، چرانیدن ستور.۲ - گوش دادن به سخن کسی.
۳- بخشودن.
۴- (مص ل.) شرم داشتن.

ارعاب

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) به رعب و هراس افکندن.

ارعد

(اَ عَ) [ ع. ] (ص.) رعدزده، برق زده.

ارغ

(اَ رُ) (اِ.) نک آروغ.

ارغاب

( اَ ) (اِمر.) جوی آب، رود. ارغا و ارغاو نیز گویند.

ارغام

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- به خاک مالیدن، بینی کسی را به خاک مالیدن.
۲- خوار کردن.
۳- خشم گرفتن.

ارغده

(اَ رُ دِ) نک آرغده.

ارغشتک

(اَ غُ تَ) (اِ.)
۱- نوعی بازی دختران و آن چنان است که بر سر دو پا نشینند و کف‌های دست‌ها را بر سر زانوها مالند و چیزهایی گویند و همچنان نشسته بر سر پاها برجهند و کف‌های دست‌ها را بر ...

ارغند

(اَ غَ) [ په. ] (ص.) خشمگین، قهرآلود.

ارغنده

(اَ غَ دِ) (ص.) خشمگین، غضبناک.

ارغنون

(اَ غَ) [ معر - یو. ] (اِ.) نوعی ساز که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را به وسیله انبان در آن‌ها می‌دمیدند.

ارغه

(اَ غَ) (ص.) (عا.) نک ارقه.

ارغوان

(اَ غَ) (اِ.) درختی از تیره پروانه واران دارای برگ‌های گرد و گُل‌های سرخ.

ارغوانی

(اَ غَ) (ص.) سرخ مایل به بنفش.

ارغون

( اَ ) (ص.) اسب تند و تیز.

ارغون

( اِ ) نک ارغنون.

ارفاق

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- به نرمی رفتار کردن با کسی.
۲- به کسی سود رسانیدن.

ارفاقاً

(اِ قَ نْ) [ ع. ] (ق.) به رفق و مدارا، از روی ارفاق.


دیدگاهتان را بنویسید