دیوان حافظ – یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود

راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود مرا آن‌چه تو را در دل بود

دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی می‌کرد
عشق می‌گفت به شرح آن‌چه بر او مشکل بود

آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ که سعیِ من و دل باطل بود

دوش بر یادِ حریفان به خرابات شدم
خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود

بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق
مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود

راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود

دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود



  دیوان حافظ - رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گودر

(گَ یا گُ دَ) (اِ.)
۱- بچه گاو، گوساله.
۲- بچه گاو کوهی، بچه گوزن.
۳- پوست گوساله.
۴- نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آن راجدور یا جودره خوانند.
۵- نام مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن به غایب بدبو می‌باشد.

دیدگاهتان را بنویسید