دیوان حافظ – گل بی‌رخ یار خوش نباشد

گل بی‌رخ یار خوش نباشد

گل بی‌رخِ یار خوش نباشد
بی‌باده بهار خوش نباشد

طَرفِ چمن و طوافِ بستان
بی‌لاله‌عذار خوش نباشد

رقصیدن سرو و حالتِ گُل
بی‌صوتِ هَزار خوش نباشد

با یارِ شکرلبِ گل‌اندام
بی‌بوس و کنار خوش نباشد

هر نقش که دستِ عقل بندد
جز نقشِ نگار، خوش نباشد

جان نقدِ مُحَقَّر است حافظ
از بهرِ نثار خوش نباشد




  دیوان حافظ - مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آخر به اسارت دل حسرت زده خو کرد
شادم که دگر یاد گریز از قفسم نیست
«فریدون توللی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آسانسور

(سُ) [ فر. ] (اِ.) اتاقک متحرکی که به وسیله آن از طبقه‌ای به طبقات بالا روند و یا از طبقه بالا به پایین فرود آیند؛ بالابر، آسان بر (فره).

دیدگاهتان را بنویسید