دیوان حافظ – گل بی‌رخ یار خوش نباشد

گل بی‌رخ یار خوش نباشد

گل بی‌رخِ یار خوش نباشد
بی‌باده بهار خوش نباشد

طَرفِ چمن و طوافِ بستان
بی‌لاله‌عذار خوش نباشد

رقصیدن سرو و حالتِ گُل
بی‌صوتِ هَزار خوش نباشد

با یارِ شکرلبِ گل‌اندام
بی‌بوس و کنار خوش نباشد

هر نقش که دستِ عقل بندد
جز نقشِ نگار، خوش نباشد

جان نقدِ مُحَقَّر است حافظ
از بهرِ نثار خوش نباشد




  شاهنامه فردوسی - آفرینش کیهان
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آتشبان

(~.) (ص مر.)
۱- نگهبان آتشکده.
۲- مالک دوزخ.

دیدگاهتان را بنویسید