دیوان حافظ – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد

به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد

پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دُردی کشیم نام و نشد

رواست در بَر اگر می‌تَپَد کبوترِ دل
که دید در رهِ خود تاب و پیچِ دام و نشد

بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد

به کویِ عشق مَنِه بی دلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود
شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد

دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور
بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سرِ فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد




  دیوان حافظ - یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
«قدسی مشهدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آن

۱ - پسوند دال بر زمان: بامدادان، ناگاهان.
۲- پسوند دال بر مکان و موطن: گیلان، یونان، ایران، دیلمان.
۳- پسوند حاصل مصدر است در آخر ریشه فعل: چادردران کردن، راه جامه دران.
۴- پسوند دال بر کثرت و استمرار در آخر اسم فاعل (مرخم.): درم - ریزان، گلریزان.
۵- پسوند صفت فاعلی در آخر ریشه فعل = مفرد امر حاضر: خرامان، روان، نگران.
۶- پسوند دال بر نسبت بنوت و فرزندی: اردشیر بابکان (اردشیر پسر بابک)، خسرو قبادان (خسرو پسر قباد).
۷- پسوند دال بر جشن و آذین و شادمانی و سوگ: آشتی کنان، آینه بندان.
۸- گاه به آخر صفات پیوندد و تغییری در معنی و نوع کلمه نمی‌دهد: شادان، آبادان.
۹- پسوند جمع: یکی از دو علامت جمع پارسی است و آن در موارد ذیل به کار رود: الف: جانداران (انسان و حیوان) و نام اقوام و ملل به «ان» نیز جمع بسته شوند: مردان، اسبان، ترکان. ب: بعضی اعضای بدن (که زوج و متعدد باشند) علاوه بر «ها» به «ان» نیز جمع بسته شوند: چشمان، ابروان. ج: کلمات ذیل دال بر زمان: علاوه بر «ها» به «ان» جمع بسته شوند: روزگاران، روزان، شبان.

دیدگاهتان را بنویسید