دیوان حافظ – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد

به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد

پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دُردی کشیم نام و نشد

رواست در بَر اگر می‌تَپَد کبوترِ دل
که دید در رهِ خود تاب و پیچِ دام و نشد

بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد

به کویِ عشق مَنِه بی دلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود
شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد

دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور
بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سرِ فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد




  شاهنامه فردوسی - فرستادن فريدون جندل را به يمن
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اسم نویسی

(اِ نِ) [ ع - فا. ]
۱- (حامص) نوشتن نام داوطلب یا نام خود در دفتر یک سازمان یا مدرسه و جز آن، نام نویسی، ثبت نام.
۲- (اِمر.) کار کسی که نام کسان را در دفتر ثبت می‌کند، مدت زمانی که نام نویسی جریان دارد.

دیدگاهتان را بنویسید