دیوان حافظ – کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح‌بخش و یارِ حورسرشت

گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت

چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت

به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت

مَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
که گرچه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت


  شاهنامه فردوسی - گرفتار شدن نوذر به دست افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

افسرده ترم از نفس باد خزانی
کآن تو گل خندان نفسی هم نفسم نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

تمساح

(تِ) [ ع. ] (اِ.) جانوری است خزنده و سخت پوست دارای چهار دست و پا، در آب به راحتی شنا می‌کند، اما همیشه در آب نمی‌ماند، تخم‌هایش را در خشکی می‌گذارد. این حیوان دارای فک و دندان‌های بسیار نیرومند می‌باشد، کروکودیل.

دیدگاهتان را بنویسید