دیوان حافظ – کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح‌بخش و یارِ حورسرشت

گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت

چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت

به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت

مَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
که گرچه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت


  دیوان حافظ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون زلف و عارض او چشمی ندیده هرگز
صبحی بدین سپیدی شامی بدان سیاهی
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

دستوانه

(~. نِ)(اِمر.)۱ - دستبند.
۲- ساعدبند آهنین که در روز جنگ در دست می‌کردند.

دستور

(دَ) (اِمر.)
۱- فرمان، امر.
۲- وزیر، مشاور.
۳- قاعده، روش.
۴- اجازه، پروانه.
۵- برنامه.

دستورالعمل

(دَ رُ لْ عَ مَ) [ معر. ] (اِمر.) دستور کار، دستور.

دستوری

(دَ) (اِ.) فرمان، اجازه.

دستک

(دَ تَ) (اِ.) دفترچه‌ای که حساب‌های خرده ریز را در آن نویسند.

دستک زدن

(دَ تَ. زَ دَ) (مص ل.) کف زدن بر طبق حرکات پا.

دستکار

(دَ) (اِمر.) ساخته شده با دست.

دستکش

(دَ کَ یا کِ) (اِمر.) پوشاک نخی، ابریشمی، پشمی، چرمی یا پلاستیکی که با آن دست را به منظور گرم نگه داشتن و یا محافظت کردن بپوشانند.

دستکش

(دَ کِ)
۱- (ص.) رام، مطیع، زبون.
۲- (اِ.) نوعی نان.

دستگاه

(دَ) (اِمر.)
۱- ثروت.
۲- نیرو، توانایی.
۳- یک آهنگ کامل موسیقی.
۴- هر مجموعه ابزار و آلاتی که برای انجام کاری فراهم شده باشد.
۵- دسترس، دسترسی.
۶- شکوه، جلال.
۷- مساعدت، فرصت مناسب.
۸- پیروزی.
۹- مجازاً رژیم، نظام، حکومت.

دستگذار

(دَ گُ)
۱- (ص فا.) مددکار، ممد، معاون.
۲- (ص مف.) آن چه بر دست جای گیرد.
۳- تحفه، یادگار.

دستگرا

(دَ گَ) (اِ.) آزمودن، آزمایش، امتحان.

دستگرای

(دَ گِ) (ص مف.) مغلوب، زبون.

دستگرد

(دَ گِ) [ په. ] (اِ.)
۱- قریه.
۲- زمین ناهموار.
۳- زمین و ملک زراعتی.
۴- بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه‌ها باشد. دستگره و دسکره و دستجرد نیز گویند.

دستگردان

(دَ. گَ) (اِ.) چیزی که به عاریت گیرند.

دستگزار

(~. گُ) (ص.) مددکار، یاری رسان.

دستگیر

(~.)
۱- (ص فا.) کسی که دست دیگران را بگیرد، مددکار.
۲- فریادرس.
۳- (ص مف.) گرفتار، اسیر.
۴- مرشد، مراد.

دستگیره

(~. رِ) (اِمر.) (ص مف.)
۱- آلتی که پشت در نصب کنند و برای باز کردن و بستن در، آن را به دست گیرند.
۲- تکه‌ای پارچه که در آشپزخانه به دست گیرند و با آن ظرف غذا را از روی اجاق ...

دستگیری

(~.) (حامص.)
۱- کمک، اعانت.
۲- اسیر کردن.

دستی

(دَ) [ معر. ] (ص نسب.) = دستیج:
۱- منسوب به دست، مربوط به دست.
۲- ظرفی که با دست می‌توان برداشت و استفاده کرد.
۳- دستینه، دست برنجن. دستی و پشت دستی: در جایی که مخاطب را در صفتی ...


دیدگاهتان را بنویسید