دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  شاهنامه فردوسی - گرفتن سهراب دژ سپيد را‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من شیخ دامن پاک را آگاهم از حال درون
هاتف تو از وی بهتری با صدهزار آلودگی
«هاتف اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بانک

[ فر. ] (اِ.)
۱- مؤسسه‌ای اقتصادی، ملی یا دولتی که مردم پول‌های خود را در آن به امانت سپارند و در موقع لزوم برداشت کنند.
۲- مجموعه‌ای است برای نگه داری منظم و قابل دسترس خون یا اعضای بدن.
۳- پولی که قماربازها وارد بازی می‌کنند. ؛ ~ اطلاعات مؤسسه یا بخشی از یک مؤسسه برای گردآوری پردازش، نگه داری و ارائه اطلاعات. ؛ ~ خون مؤسسه یا بخشی از یک مؤسسه برای گردآوری و نگه داری خون مورد نیاز بیماران. ؛ ~ مرکزی بانک دولتی که تنظیم و اجرای سیاست‌های بانکی و پولی کشور را بر عهده دارد. ؛ عابر ~باجه‌ای در یک بانک، که مشرف به گذرگاه است و دارنده حساب می‌تواند با قرار دادن کارت ویژه‌ای در دستگاه خودکار آن از حساب خود پول دریافت یا به آن حساب پول پرداخت کند.

دیدگاهتان را بنویسید