دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  شاهنامه فردوسی - پادشاهى فريدون پانصد سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بالماسکه

(کِ) [ فر. ] (اِمر.) مجلس رقص که در آن با لباس مبدل و نقاب شرکت می‌کنند.

بالن

(لُ) (اِ.) از پستانداران دریایی با طول تا سی متر و وزن تا صدوپنجاه هزار کیلو گرم، وال.

بالنده

(لَ دِ) (ص فا.) نمو کننده، نشو و نما - کننده.

بالنسبه

(بِ نْ نِ بَ) [ ازع. ] (ق.) به طور نسبت و مقابله و قیاس.

بالنگ

(لَ) (اِ.) میوه‌ای از نوع مرکبات که پوست آن زبر و ضخیم و زرد رنگ است.

باله

(لِ) (اِ.)
۱- اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می‌رود.
۲- [ فر. ] نمایش توأم با موسیقی و رقص.

بالو

(اِ.) زگیل، آزخ.

بالوایه

(یِ) (اِ.) پرستو.

بالوعه

(عِ) [ ع. ] (اِ.) چاه، فاضل آب.

بالون

(لُ) [ فر. ] (اِ.) کره‌ای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و داخل آن را از گازهای سبک (سبک تر از هوا) پر کنند در نتیجه به آسمان صعود کند.

بالکانه

(نِ) (اِ.)
۱- پنجره فلزی.
۲- بام، بام بلند.

بالکن

(کُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ایوان. مهتابی.
۲- طبقه بالای تئاتر یا سینما.
۳- ایوان کوچک جلوی کاشانه، ایوانک (فره).

بالیدن

(دَ) (مص ل.)
۱- رشد و نمو کردن.
۲- فخر کردن.

بالیده

(دِ) (ص مف.) نمو کرده، رشد یافته.

بالین

[ په. ] (اِ.) بالش، بستر.

بالینی

(ص نسب.) (اِ.)
۱- منسوب به بالین.
۲- مطالعه ناخوشی‌های بیماران بستری و کلینیکی.

بالیه

(یِ) [ ع. ] (ص.) کهنه.

بام

(اِ.) صبح، پگاه.

بام

(اِ.) پوشش بالایی ساختمان.

بامبو

(اِ.) خیزران.


دیدگاهتان را بنویسید