دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آتشین پنجه

(~. پَ جِ) (ص مر.) صنعتگر.

آتل

(تِ) [ فر. ] (اِ.) ابزاری برای ثابت نگه داشتن اندام شکسته بدن.

آتلیه

(تُ یِّ) [ فر. ] (اِ.)
۱- کارگاه هنری که در آن چند هنرجو زیر نظر استاد به کار مشغولند.
۲- جایی که در آن فعالیت هنری انجام می‌شود.

آتم

(تَ) (اِ.) اتم.

آتمسفر

(مُ فِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- توده هوایی که اطراف کره زمین را فرا گرفته، جو.
۲- کنایه از: اوضاع و احوال.

آته ئیست

(تِ) [ فر. ] (ص. اِ.) منکر وجود خدا، بی اعتقاد به وجود خدا.

آتو

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ورق برنده در بازی.
۲- دستاویز، بهانه.

آتورپات

[ په. ] (اِ.) نگاهبان آتش.

آتی

[ ع. ] (اِفا.) آینده، آن که پس از این آید.

آتیه

(یِّ) [ ع. ] مؤنث آتی ؛ آینده.

آثار

[ ع. ] (اِ.) جِ اثر؛ نشانه‌ها.

آثام

[ ع. ] (اِ.) جِ اثم ؛ گناه‌ها، بزه‌ها.

آثم

(ثِ) [ ع. ] (اِفا.) گناهکار، مجرم.

آجاردن

(دَ) (مص م.) از حد گذراندن.

آجان

(اِ.)(عا.) = آژان:مأمور شهربانی، پاسبان.

آجر

(جُ) (اِ.) معرب آگر یا آگور؛ خشتی که در کوره پخته شده باشد و یکی از مصالح قدیمی ساختمان سازی است و اندازه آن معمولاً از حدود ۲۰*۲۰ تا حدود ۲۵*۲۵ سانتی متر است و انواع مختلف دارد: نظامی، ختایی، ...

آجر نسوز

(~ ِ نَ) (اِمر.) نوعی از آجر که از اکسید منیزیوم و برخی از سیلیکات‌های دیرگداز ساخته می‌شود و در مقابل حرارت مقاومت دارند.

آجل

(جِ) [ ع. ] (ص.)
۱- آینده.
۲- آخرت.
۳- مدت دار.

آجل

(جُ یا جَ) (اِ.) آروغ.

آجودان

[ فر. ] (اِ.)
۱- افسری که در خدمت افسر عالی رتبه باشد.
۲- (عا.) آژان، مأمور پلیس.


دیدگاهتان را بنویسید