دیوان حافظ – کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر
که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ
نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است






  شاهنامه فردوسی - پاسخ دادن زال موبدان را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ناتنی

(تَ)(ص نسب.)فرزندان یا خویشاوندانی که از یک پدر و مادر نباشند.

ناتو

(~.) [ انگ. ] (اِ.) علامت اختصاری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی پیمانی نظامی که در چهارم آوریل ۱۹۴۹ بین کشورهای بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، انگلستان، کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ، پرتغال و ایالات متحده آمریکا بسته شد.

ناتو

(تُ) (ص.) (عا.)
۱- ناموافق، ناسازگار.
۲- بدجنس، حیله گر.

ناتوان

(تَ) (ص.)
۱- عاجز، ضعیف.
۲- مریض.
۳- فقیر.
۴- آن که مردی ندارد.

ناتورالیسم

[ فر. ] (اِ.) از نظر فلسفی به آن رشته از روش‌های فلسفی اطلاق می‌شود که معتقد به قدرت محض طبیعت است و هرگز طبیعت را آلتی در دست نظم بالاتری نمی‌شناسد، و از نظر ادبی مکتبی است که در ...

ناجح

(جِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- رستگار شونده.
۲- پیروز، پیروزمند.
۳- کار سهل، آسان.

ناجذ

(جِ) [ ع. ] (اِ.) دندان عقل، آخرین دندان که در دهان شخص ظاهر شود.

ناجز گشتن

(جِ. گَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) فرا رسیدن.

ناجع

(جِ) [ ع. ] (ص فا.)۱ - سودمند.
۲- طالب چراگاه.

ناجم

(جِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- سرکش، طاغی.
۲- درخشنده، طلوع کننده.

ناجنس

(ج) (ص.) بدسرشت، بدذات.

ناجوانمرد

(جَ مَ) (ص مر.) فاقد خصلت‌های نیک و پسندیده. مق جوانمرد.

ناجود

(اِ.) کاسه، قدح.

ناجور

(ص.)
۱- ناهماهنگ.
۲- نامساعد.
۳- نامناسب.

ناجی

[ ع. ] (اِفا.)
۱- نجات یابنده، خلاص شونده.
۲- رهاننده، نجات دهنده.

ناحفاظی

(حِ ظِ) [ فا - ع. ] (اِمص.) بی شرمی، به ناموس دیگران با چشم بد نگاه کردن.

ناحق

(حَ) [ فا - ع. ]
۱- (اِ.) دروغ، کذب. ؛به ~ برخلاف حق و عدالت.
۲- بیداد.
۳- (ص.) باطل.
۴- ظالم.
۵- نامشروع، ناروا.

ناحیه

(یَ یا یِ) [ ع. ناحیه ] (اِ.)
۱- جهت، کرانه، جانب.
۲- مملکت، کشور. ج. نواحی.

ناخ

(اِ.) ناف، سوراخی که در وسط شکم باشد.

ناخالص

(ل) [ فا - ع. ] (ص.) آن چه که خالص نباشد، مغشوش. مق خالص.


دیدگاهتان را بنویسید