دیوان حافظ – کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
بِبَرَد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند

قاصدِ منزلِ سِلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دلِ ما شاد کند؟

امتحان کن که بَسی گنجِ مرادت بدهند
گر خرابی چو مرا، لطفِ تو آباد کند

یا رب اندر دلِ آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سرِ فرهاد کند

شاه را بِهْ بُوَد از طاعتِ صدساله و زهد
قدرِ یک ساعته عمری که در او، داد کند

حالیا عشوهٔ نازِ تو ز بنیادم بُرد
تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند

گوهرِ پاکِ تو از مِدْحَتِ ما مُستَغنیست
فکرِ مَشّاطِه چه با حُسنِ خداداد کند؟

ره نبردیم به مقصودِ خود اندر شیراز
خُرَّم آن روز که حافظ رَهِ بغداد کند



  دیوان حافظ - چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارسنیک

(اَ س ِ) [ فر. ] (اِ.) یکی از اجسام مفرد، به رنگ فولاد و با جلای فلزی، شماره اتمی ۳۳، وزن مخصوص ۷/۵. خود آن سمی نیست ولی اکسید آن انیدرید ارسینو - که گاهی آن را ارسنیک سفید گویند - بسیار سمی است، زرنیخ سفید.

دیدگاهتان را بنویسید