دیوان حافظ – کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست
در رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیست

چون چشمِ تو دل می‌برد از گوشه نشینان
همراهِ تو بودن گُنَه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینهٔ لطفِ الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلبد شیوهٔ چشمِ تو، زهی چشم
مسکین خبرش از سر و، در دیده حیا نیست

از بهرِ خدا زلف مَپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با بادِ صبا نیست

بازآی که بی روی تو ای شمعِ دل افروز
در بزمِ حریفان، اثرِ نور و صفا نیست

تیمارِ غریبان اثرِ ذکرِ جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهرِ شما نیست؟

دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

گر پیر مغان مرشدِ من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سِرّی ز خدا نیست

عاشق چه کُنَد گر نَکِشَد بارِ ملامت
با هیچ دلاور سپرِ تیرِ قضا نیست

در صومعهٔ زاهد و در خلوتِ صوفی
جز گوشهٔ ابروی تو محرابِ دعا نیست

ای چنگ فروبرده به خونِ دلِ حافظ
فکرت مگر از غیرتِ قرآن و خدا نیست

  دیوان حافظ - مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارز

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- بها، قیمت، ارزش.
۲- پول خارجی، پول بیگانه. ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می‌شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک‌های مجاز و به نرخ دولتی می‌فروشد. ؛ ~ دانشجویی ارزی که دولت به دانشجویان خارج از کشور برای ادامه تحصیل می‌دهد. ؛ ~ شناور ارزی که بهای آن ثابت نیست و براساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. ؛ ~ رقابتی ارزی که از سوی دولت در رقابت با بازار آزاد عرضه می‌شود. ؛ ~ صادراتی ارزی که از طریق فروش کالای صادراتی تأمین می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید