دیوان حافظ – کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست
در رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیست

چون چشمِ تو دل می‌برد از گوشه نشینان
همراهِ تو بودن گُنَه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینهٔ لطفِ الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلبد شیوهٔ چشمِ تو، زهی چشم
مسکین خبرش از سر و، در دیده حیا نیست

از بهرِ خدا زلف مَپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با بادِ صبا نیست

بازآی که بی روی تو ای شمعِ دل افروز
در بزمِ حریفان، اثرِ نور و صفا نیست

تیمارِ غریبان اثرِ ذکرِ جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهرِ شما نیست؟

دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

گر پیر مغان مرشدِ من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سِرّی ز خدا نیست

عاشق چه کُنَد گر نَکِشَد بارِ ملامت
با هیچ دلاور سپرِ تیرِ قضا نیست

در صومعهٔ زاهد و در خلوتِ صوفی
جز گوشهٔ ابروی تو محرابِ دعا نیست

ای چنگ فروبرده به خونِ دلِ حافظ
فکرت مگر از غیرتِ قرآن و خدا نیست

  دیوان حافظ - شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گستریدن

(گُ تَ دَ) (مص م.) پراکنده کردن، گستردن.

گستن

(گُ تَ) (اِمص.) کوفتن.

گسته

(گَ تَ یا تِ) (اِ.)
۱- هرچیز زشت و پلید.
۲- فضله چارپایان.

گستی

(گَ) (حامص.) زشتی، نازیبایی، پلیدی.

گسستن

(گُ سَ تَ) [ په. ] (مص ل.) بریدن، جدا کردن.

گسسته

(گُ سَ تِ) (ص مف.) جدا کرده، از هم جدا شده، باز شده.

گسستگی

(گُ سَ تِ)
۱- (حامص.) بریدگی، انقطاع.
۲- پراکندگی.

گسل

(گُ سَ) (اِ.) شکست در بخشی از پوسته جامد زمین که باعث جابه جایی چینه‌ها می‌شود.

گسل

(گُ س) (پس.) با بعضی واژه‌ها، معنای گسلنده می‌دهد. مانند: پیمان گسل.

گسل کردن

(گُ سَ. کَ دَ) (مص م.) فرستادن، روانه کردن.

گسلاندن

(گُ سَ دَ) (مص م.) گسیختن، پاره کردن.

گسلانیدن

(گُ سَ دَ) (مص م.) نک گسلاندن.

گسلیدن

(گُ سَ دَ) (مص م.) = گسیلیدن: گسیختن، گسستن.

گسی بنده

(گُ. بَ دِ) (ص مر. اِمر.) پیک، قاصد، چاپار؛ ج. گسی بندگان.

گسی داشتن

(گُ. تَ) (مص م.)فرستادن، روانه شدن.

گسیختن

(گُ تَ) (مص ل.) = گسیلیدن: پاره شدن، جدا کردن.

گسیخته

(گُ تِ یا تَ) (ص مف.) بریده، از هم جدا شده.

گسیختگی

(گُ تِ یا تَ) (حامص.) جداشدگی، پاره شدگی.

گسیل

(گُ) (اِ.) روانه ساختن.

گسیل کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) فرستادن، روانه کردن.


دیدگاهتان را بنویسید