دیوان حافظ – کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد

کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد

کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد
محقَق است که او حاصل بصر دارد

چو خامه در رهِ فرمانِ او، سرِ طاعت
نهاده‌ایم مگر او به تیغ بردارد

کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه
که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر دارد

به پای‌بوس تو دستِ کسی رسید که او
چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد

ز زهدِ خشک ملولم‌، کجاست بادهٔ ناب‌؟
که بویِ باده مدامم دماغ تر دارد

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را
دمی ز وسوسهٔ عقل بی‌خبر دارد؟

کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد
به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد

دل‌ِ شکستهٔ حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله، داغ هوایی‌، که بر جگر دارد








  دیوان حافظ - دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چرخ غارت پیشه را با بینوایان کار نیست
غنچه پژمرده از ناراج گلچین فارغ است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

استخوان

(اُ تُ خا) [ په. ] (اِ.)
۱- ماده سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته‌است و محل اتکای عضلات و مخاط‌ها ودیگر قسمت‌های نرم بدن است. استخوان‌های بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دسته دراز و پهن تقسیم می‌شوند. در وسط استخوان ماده نرمی قرار گرفته که مغز استخوان نامیده می‌شود، استخوان‌ها به وسیله مفاصل با یکدیگر مرتبط هستند.
۲- هسته: استخوان خرما.
۳- نژاد، نسل.
۴- اصیل.
۵- پایه بنا، بنیاد ساختمان. ؛~ سبک کردن کنایه از: زیارت رفتن، بخشیده شدن گناهان. ؛~ لای زخم گذاشتن الف - کار را ناقص انجام دادن. ب - کسی را در نگرانی و اضطراب نگه داشتن. ؛~ نرم کردن با زحمت بسیار صاحب تجربه شدن. ؛~ در گلو گرفتن رنج و محنت کشیدن. ؛~ پیش اسب، کاه پیش سگ وضع و ترتیبی سخت نادرست و نابسامان.

دیدگاهتان را بنویسید