دیوان حافظ – کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد

کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد

کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد
محقَق است که او حاصل بصر دارد

چو خامه در رهِ فرمانِ او، سرِ طاعت
نهاده‌ایم مگر او به تیغ بردارد

کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه
که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر دارد

به پای‌بوس تو دستِ کسی رسید که او
چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد

ز زهدِ خشک ملولم‌، کجاست بادهٔ ناب‌؟
که بویِ باده مدامم دماغ تر دارد

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را
دمی ز وسوسهٔ عقل بی‌خبر دارد؟

کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد
به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد

دل‌ِ شکستهٔ حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله، داغ هوایی‌، که بر جگر دارد








  دیوان حافظ - زان یار دل‌نوازم شکری است با شکایت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده‌ام
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کسر

(کَ) [ ع. ]
۱- (مص م.)شکستن، شکستگی، رخنه، شکاف.
۲- (اِ.) حرکت زیر و کسره.
۳- عددی که کمتر از واحد صحیح باشد.

کسر گرفتن

(~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) شکست خوردن.

کسره

(کَ رِ) [ ع. کسره ] (اِ.) حرکت زیر حرف.

کسره

(کِ رَ) [ ع. کسره ] (اِ.) تکه‌ای از چیز شکسته. ج. کسرات.

کسروی

(کَ رَ) (ص نسب.)۱ - منسوب به کسری انوشیروان.
۲- خسروی، شاهی، سلطنتی.

کسری

(کَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به کسر.
۲- مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد.

کسری

(کَ یا کِ را) [ معر. ] (اِ.)
۱- خسرو و پادشاه.
۲- نام انوشیروان. ج. اکاسره.

کسف

(کَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- بریدن، پاره کردن.
۲- افکندن حرف متحرکی راکه در آخر جزو باشد، یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن.

کسل

(کَ سْ) [ ع. ] (اِمص.) سستی و کاهلی در کار، فتور در چیزی.

کسل

(کَ س) [ ع. ] (ص.) سست، تنبل و کاهل.

کسلان

(کَ) [ ع. ] (ص.) سست، کاهل.

کسمه

(کَ مِ) (اِ.) زلف، زلف پرپیچ و خم بالای پیشانی.

کسندر

(کَ سَ دَ) (اِمر.) نااهل، فرومایه، ناکس.

کسوب

(کَ) [ ع. ] (ص.)
۱- بسیار کسب کننده.
۲- بسیار فراگیرنده.
۳- بسیار ورزنده.

کسوت

(کِ وَ) [ ع. کسوه ] (اِ.) رخت، لباس، جامه پوشیدنی. ج. کسا.

کسور

(کُ) [ ع. ] (اِ.) جِ کسر.

کسوف

(کُ) [ ع. ] (مص ل.) خورشید گرفتگی، هنگامی که کره ماه بین زمین و خورشید طوری قرار بگیرد که مانع از تابش نور خورشید به قسمتی از سطح زمین شود.

کسپرج

(کَ پَّ رَ) (اِ.) = کسبرج: مروارید.

کسک

(کَ سَ) (اِ.) پرنده‌ای است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند.

کسکانت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) عکس مقدار سینوس یک زاویه.


دیدگاهتان را بنویسید