دیوان حافظ – چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست

چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست

چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست
سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله ازین فتنه‌ها که در سرِ ماست

در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب؟
بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست

مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود
رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دلِ من
خمارِ صد شبه دارم شراب‌خانه کجاست؟

چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم
گَرَم به باده بشویید حق به دستِ شماست

از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست






  شاهنامه فردوسی - پادشاهی كيومرث
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کر

(کُ رُ) [ ع. ] (اِ.) پیمانه‌ای برای آب که در اصطلاح شرع هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد.

کر

(کُ رْ) [ فر. ] (اِ.) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می‌کنند.

کر زمان

(کَ) (اِمر.) آسمان، عرش، سپهر.

کرا

(کِ) [ ع. کراء ] (اِ.) مزد، کرایه.

کرا کردن

(کِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)
۱- کرایه کردن.
۲- ارزیدن، اهمیت داشتن.

کراب

(کِ) [ ع. ] (مص ل.) بار بستن بر ستور.

کرات

(کَ رّ) [ ع. ] جِ کرت.
۱- حمله‌ها.
۲- دفعات.

کرات

(کُ) [ ع. ] (اِ.) جِ کره.

کراخ

(کَ) (اِصت.) بانگ و فریاد ماکیان به هنگام تخم نهادن.

کراد

(کُ) (اِ.) جامه کهنه و پاره. کُراده و کُراره نیز گویند.

کرار

(کَ رّ) [ ع. ] (ص.) بسیار حمله کننده.

کراراً

(کِ رَ نْ) [ ازع. ] (ق.) مکرراً، به تکرار، به کرامت.

کراز

(کُ) [ ع. ] (اِ.) تنگ، کوزه آب.

کراسه

(کُ سَ یا کُ رّ سَ) [ ع. کراسه ] (اِ.) کتاب، دفتر. ج. کراریس. کراس.

کراسی

(کَ یّ) [ ع. ] (اِ.) جِ کرسی.

کراش

(کَ) (اِ.) پریشانی، آشفتگی. گراش و خراش و غراش نیز گویند.

کراشیدن

(کَ دَ) (مص ل.) تباه شدن کار، پریشان شدن.

کراشیده

(کَ دَ یا دِ) (ص مف.) آشفته و پریشان گردیده.

کرال

(کِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی شنا که به پشت یا سینه روی آب می‌خوابند و دست‌ها را از بالای سر در آب فرو می‌برند.

کرام

(کِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کریم ؛ بزرگوار، بلند - همتان.


دیدگاهتان را بنویسید