دیوان حافظ – چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست

چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست

چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست
سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله ازین فتنه‌ها که در سرِ ماست

در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب؟
بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست

مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود
رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دلِ من
خمارِ صد شبه دارم شراب‌خانه کجاست؟

چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم
گَرَم به باده بشویید حق به دستِ شماست

از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست






  دیوان حافظ - اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل
مملوک این جنابم و مسکین این درم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کاکائو

[ فر. ] (اِ.) درخت کوچک از تیره پنیرکیان، دارای برگ‌های بزرگ و منفرد با دمبرگ کوتاه و بی کرک و شفاف، گل‌هایش کوچک و قرمز رنگ است. میوه اش بسته و زرد رنگ است که پس از چیدن انبار ...

کاکاسیاه

(اِمر.) غلام سیاه.

کاکایی

(اِ.) تیره‌ای از پرندگان دریایی راسته آبچلیکان با بال‌های بلند، مرغ نوروزی.

کاکتوس

(اِ.) گیاهی بومی آمریکا دارای ساقه‌های کلفت پرآب و برگ‌های به خار تبدیل شده (در بیشتر انواع) دارای گل‌های درشت و زیبا و میوه‌های رنگین شبیه انجیر.

کاکل

(کُ) (اِ.) موی سر، موی پیشانی.

کاکل زری

(~. زَ) (ص نسب.) پسربچه یا پسر جوان خوش قیافه و مو طلایی.

کاکلی

(کُ) [ تر - مغ - فا. ] (ص نسب. اِمر.) پرنده‌ای است از گونه‌های جل که در روی سر دارای چند پر به شکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و آفریقا زندگی ...

کاکو

(اِ.) برادر مادر، دایی.

کاکوتی

(اِ.) گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه‌هایش به صورت درختچه می‌باشند و برخی هم علفی است. چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده می‌کنند. کاکوتی مقوی معده‌است.

کاکویه

(یَ) (اِ.) برادر مادر، دایی.

کاکویی

(اِ.) نوعی پارچه نفیس.

کاکی

(اِ.) گرده نان، قرص نان.

کاگل

(گِ) (اِ.)
۱- کلک، قلم.
۲- نوعی نی که میان آب می‌روید.

کایت

(یْ) [ انگ. ] (اِ.) وسیله‌ای برای پرواز انفرادی به وسیله بادبان یا بال‌هایی بسیار بزرگ.

کاید

(یِ) [ ع. کائد ] (اِفا.) مکار، حیله گر.

کاین

(یِ) [ ع. کائن ] (اِفا.) موجود، موجود شونده.

کاینات

(یِ) [ ع. کائنات ] (اِ.) جِ کاینه و کاین ؛ کُل هستی.

کب

(کُ) (اِ.) دهان، درون دهان.

کباب

(کَ) (اِ.) پاره گوشتی که به سیخ بکشند و روی آتش بریان کنند و گونه‌های مختلف دارد: برگ، کوبیده و غیره.

کبابی

(~.) (اِ.)۱ - کسی که کارش پختن کباب است.
۲- جایی که در آن کباب می‌فروشند.
۳- گوشتی که مناسب کباب است.


دیدگاهتان را بنویسید