دیوان حافظ – چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد





  دیوان حافظ - صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گنج قارون که فرو می‌شود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کنسل

(کُ سُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- پیش آمدگی بنا به داخل پیاده رو، تیری که یک سر آن درگیر و سر دیگر آن آزاد باشد.
۲- میزی کم عرض در کنار دیوار و چسبیده به آن که معمولاً آیینه‌ای بر روی آن یا دیوار مقابل آن قرار دارد.
۳- قسمتی از جلو داشبورد ماشین در فاصله بین دو صندلی.

دیدگاهتان را بنویسید