دیوان حافظ – چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد





  شاهنامه فردوسی - آفرینش آفتاب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ویبراتور

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی برای خارج کردن حباب‌های هوا از داخل بتون تازه.
۲- سیستمی که قبل از زنگ خوردن موبایل باعث لرزش آن می‌شود، لرزانه (فره).

ویتامین

[ فر. ] (اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیه مختلف وجود دارند و وجود آن‌ها در جیره غذایی کاملاً ضروری است و کمبود آن‌ها منجر به امراض مختلفی می‌شود. ویتامین‌ها انواع بسیار دارند: آ، ای، ب ۱، ب ۲، ب ...

ویترای

[ فر. ] (اِ.)
۱- شیشه‌ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند.
۲- نوعی نقاشی بر روی شیشه.

ویترین

[ فر. ] (اِ.) قفسه شیشه‌ای.

ویحک

(وِ یا وَ حَ) [ ع. ] (شب جم.) افسوس بر تو، خوشا بر تو، کلمه‌ای است که در مقام ترحم گفته می‌شود.

وید

(اِ.) چاره، علاج.

ویدا

(وَ یْ) (ص.) آشکار، پیدا.

ویدا

(ص.)
۱- کم، اندک.
۲- گم، ناپیدا.

ویدیو

(یُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون.

ویدیو کلوپ

(~. کُ) [ فر. ] (اِمر.) محلی برای کرایه دادن فیلم‌های ویدیویی.

ویر

[ په. ] (اِ.)
۱- هوش، فهم.
۲- یاد، ذهن.

ویر

(اِ.) ناله، فریاد.

ویر

(اِ.) (عا.) میل و هوس شدید به چیزی.

ویر گرفتن

(گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) هوس شدید به چیزی کردن.

ویرا

[ په. ] (ص.) یادگیرنده، آموزنده، کسی که حافظه خوب دارد.

ویراستار

(اِ.) آن که دست نوشته نویسنده یا مترجم را تصحیح، پیراسته، تنظیم و برای چاپ و نشر آماده می‌سازد.

ویراستن

(تَ) (مص م.) پیراستن، آراستن.

ویران

(ص.) خراب.

ویرانه

(نِ) (اِ.) خرابه.

ویراژ

[ فر. ] (اِ.) حرکت وسیله نقلیه‌ای که مرتب به چپ و راست رود.


دیدگاهتان را بنویسید