دیوان حافظ – چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد





  دیوان حافظ - روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از در در آمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
«سعدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

وثیق

(وَ) [ ع. ] (ص.) محکم، استوار.

وثیقه

(وَ قَ) [ ع. وثیقه ] (ص.)
۱- مؤنث وثیق.
۲- عهدنامه، گِرویی. ج. وثائق.

وجا

(وَ) [ ع. ] (اِ.) خوف، بیم. مق رجا.

وجاء

(وَ) (ص.) آن چه که در آن خیر و نفعی نباشد. مانند: چاه بدون آب.

وجازت

(وَ زَ) [ ع. وجازه ] (اِمص.) اختصار، ایجاز.

وجاهت

(وَ یا وِ هَ) [ ع. وجاهه ] (مص ل.)
۱- عزّت، حرمت.
۲- خوب رویی، زیبایی.

وجب

(وَ جَ)(اِ.)فاصله بین انگشت شَست و انگشت کوچک وقتی انگشت‌ها از هم باز باشد.

وجد

(وَ) [ ع. ] (اِ.) ذوق، شوق.

وجدان

(وِ یا وُ) [ ع. ] (اِ.) نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص می‌دهد.

وجع

(وَ جَ) [ ع. ] (اِ.) درد، رنج. ج. اوجاع.

وجل

(وَ جَ) [ ع. ] (اِ.) ترس، بیم.

وجنات

(وَ جَ) [ ع. ] (اِ.) جِ وجنه.

وجنه

(وَ نِ) [ ع. وجنه ] (اِ.) چهره، رخسار. ج. وجنات.

وجه

(وَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- روی، چهره.
۲- طریقه، جهت.
۳- پول. ج. وجوه.
۴- ذات، شخص.
۵- قصد، نیت.
۶- دلیل، سبب. ؛ ~ ضمان پول (یا مالی) که برای ضمانت می‌سپارند. ؛~ ِ مصالحه آن چه برای برقراری صلح میان ...

وجهه

(و ه) [ ع. وجهه ] (اِ.)
۱- طرف، جانب.
۲- اعتبار، آبرو.

وجوب

(وُ) [ ع. ] (مص ل.)لازم بودن، ضرورت داشتن.

وجود

(وُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- هستی.
۲- بدن، جسم.

وجود داشتن

(~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)
۱- بودن، هستی داشتن.
۲- (عا.) شهامت داشتن.

وجوه

(وُ) [ ع. ] (اِ.) جِ وجه.
۱- راه‌ها.
۲- روش‌ها.
۳- انواع.
۴- پول‌ها.

وجوهات

(وُ) [ ع. ] (اِ.) جِ وجوه.
۱- پول‌ها.
۲- آن چه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده می‌شود.


دیدگاهتان را بنویسید