دیوان حافظ – چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد
نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل
فدای نَکهَتِ گیسویِ یار خواهم کرد

نفاق و زَرق نبخشد صفایِ دل حافظ
طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد





  شاهنامه فردوسی - رفتن ايرج به نزد برادران
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

میکروفون

(رُ فُ) [ فر. ] (اِ.) = میکرفن: بلندگو، ابزاری که ارتعاشات صوتی را به امواج الکتریکی تبدیل می‌کند و برای انتقال یا تقویت صدا به کار می‌رود، صدابر (فره).

میکروفیلم

(رُ) [ فر. ] (اِمر.) فیلمی بسیار کوچک که از سند یا رساله و کتابی بردارند و از این جهت صرفه جویی در مکان و مخارج شود، ریز فیلم (فره).

میکرون

(رُ) [ فر. ] (اِ.) واحد طول برابر یک میلیونم متر.

میکروگرافی

(رُ گِ) [ فر. ] (اِ.) علم مطالعه ذرات به یاری میکروسکوپ.

میکس

[ فر. ] (اِمص.) ادغام کردن چند منبع تصویری یا صوتی یا هر دو بر روی یک نوار.

میکسر

(س)
۱- (ص فا.) آن که میکس می‌کند، میکس کننده.
۲- (اِ.) وسیله‌ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی، همزن (فره).
۳- دستگاهی با محفظه‌ای خمره‌ای شکلِ گردان برای ساختن بتون.

میگ

(مَ) [ په. ] (اِ.) ملخ.

میگرن

(رِ) [ فر. ] (اِ.) سردردی که با تهوع، استفراغ و اختلال‌های عصبی همراه است.

میگسار

(مِ گُ) (ص فا.) شراب خور.

میگو

(مَ یا مِ) (اِ.) نوعی خرچنگ دریایی.

میگون

(مِ) (ص.) سرخ رنگ.

ن

(حر.) بیست و نهمین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد ۵۰ می‌باشد.

نئون

(نِ ئُ) [ فر. ] (اِ.) یکی از عناصری که گازی شکل است و به مقدار بسیار کم در ترکیب هوا موجود است و در تهیه چراغ‌های نئون مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نئوپان

(نِ ئُ) [ فر. ] (اِ.) تخته مصنوعی که از خاک اره فشرده و ضایعات چوب ساخته می‌شود.

نا

(اِ.) ناو، کشتی، ناخدا.

نا

(اِ.) (عا.) تاب و توان، طاقت.

نا

(اِ.) (عا.) = ناه:بویِ نم، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام می‌رسد.

نا

(پش.)
۱- بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی): نا امن، ناچیز. ۲- غالباً بر سر صفت در آید: نادرست.

ناآهار

(ص.) آن که چیزی نخورده.

نائبات

(ئِ) [ ع. ] (اِ.) ج نائبه ؛ پیش آمدها، بلایا، حادثه‌ها.


دیدگاهتان را بنویسید